راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

تا اخرین قطره خونم می جنگم

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۹ ب.ظ
 
همرزمان ایشان گواهی میدهند که شهید " غلامرضا زارعی "خود به تنهائی چندین تانک دشمن را به آتش کشید و منهدم کرد و به دنبال این حمله دیگر هم رزمانش نیز به دشمن یورش بردند و آتش حمله شعله ور شد.

 شهید غلامرضا زارعی  دوم دی ماه 1338 در روستای قلعه شیخ از توابع شهرستان دزفول بدنیا آمد پدرش علیرضا، کشاورز بود و مادرش خاور نام داشت ،

 

دارای 5 خواهر و 3 برادر  و خود  چهارمین فرزند خانواده بود. شهید غلامرضا توانست دوران ابتدائی را با هوش فوق العاده ای که داشت با موفقیت در روستا به پایان برساند و به دنبال آن برای ادامه تحصیل (یعنی دوران راهنمائی) همراه خانواده به شهر آمد.

روزها کار میکرد  و شبها درس میخواند

آنجائیکه زندگی در شهر سخت تر از روستا بود و  وضع مالی خانواده ایشان کفاف زندگی آنها را نداشت شهید غلامرضا  مجبود بود روزها کار کند و شبها را به تحصیل بپردازد تا هم به خانواده کمک کند و هم مخارج مدرسه اش را تامین نماید شهید از همان اوایل کودکی در اثر علاقه شدیدی که به اسلام داشت همیشه کتابهای مذهبی را مطالعه میکرد

بسیار مهربان بود

شهید غلامرضا بسیار مهربان بود و همیشه به انسانهای محروم کمک میکرد  بطوریکه هر کس با او معاشرت میکرد با  صمیمیت و مهربانی او مواجه می شد وی دوران راهنمائی را نیز با موفقیت هر چه تمامتر بپایان رساند و وارد مرحله جدیدی از زندگی یعنی دوران دبیرستان شد شهید تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد ادامه داد.

پیروزی انقلاب

 در سال چهارم دبیرستان بود که فعالیتهای  انقلابی به رهبری امام خمینی شروع شد.  شهید غلامرضا به دلیل علاقه وافری که به اسلام و امام داشت موقعیتی برایش بوجود آمده بود تا دشمنی خود را با رژیم پهلوی نمایان سازد بسیار خوشحال به نظر میرسید لذا در بیشتر تظاهرات و جنگ و گریزهای خیابانی شرکت فعال داشت . وی بسیار امام خمینی را دوست میداشت  و هر کس به امام توهین میکرد حتی اگر چه از اقوام یا دوستان ایشان بود به شدت با آنها مخالفت میکرد

محافظ شب

 شهید غلامرضا زارعی در زمان انقلاب برای محافظت از خانواده ها  شبها با دیگر اهل محل در سر چهار راه با روشن نمودن آتش و با در دست داشتن چوب و چماق به نگهبانی مشغول میشدند بعد از پیروزی انقلاب در سال 1358 موفق به گرفتن دیپلم شد یکسال را به کار مشغول بود و شبها را در منزل جلسه قرائت قرآن برپا می کرد

لباس مقدس سربازی

یکسال بعد از انقلاب لباس مقدس سربازی به تن کرد و در لشکر 92 زرهی اهواز مشغول به خدمت شد ، تا اینکه جنگ تحمیلی عراق شروع شد. یک روز عصردر دشت عباس ایشان مشغول به نگهبانی بود که متوجه می شود دشمن با صدها تانک بسوی نیروهای ما در حال حرکت است وی به همراه چند تن دیگر با دشمن درگیر می شوند ولی بعلت نبودن مهمات زخمی و مجبور به  عقب نشینی شدند. و در همین حال متوجه شدند  که در محاصره دشمن هستند 3 روز تمام گرسنه و تشنه راهپیمائی کردند تا به دزفول رسیدند و  با سر و صورت خونی به خانه رفتند خانواده بسیار نگران شدند  و پرسیدند که چه شده؟ و ایشان  با خون سردی جواب داد: مسئله مهمی نیست عراقیها چند کیلومتری جلو آمده اند و انشاءالله بچه های ما چند روز دیگر حسابشان را خواهند رسید

روز موعود

پیشانی وی دچار جراحت شده بود هنوز کامل خوب نشده بود که دوباره به جبهه برگشت  شهید غلامرضا زارعی فعالانه به دفاع از کشور اسلامی خود مشغول بود. بارها به او مرخصی میدادند مرخصی را لغو میکرد و میگفت من باید اینجا بمانم تا روز موعود فرا رسید که در تاریخ سیزده شهریور 1360 عده ای از نیروهای ارتش برای بیرون راندن نیروهای عراقی درسنگرهای بتونی اطراف سوسنگرد مستقر شدند شهید زارعی نیز در این عملیات شرکت نمود

 تا آخرین قطره خونم می جنگم

شهید غلامرضا زارعی در حالیکه سوار بر تانک بود و  آر  پی  جی در دست داشت به دشمن حمله ور شد. همرزمان ایشان گواهی میدهند که او خود به تنهائی چندین تانک دشمن را به آتش میکشد و منهدم میکند به دنبال این حمله دیگر هم رزمانش  نیز به دشمن یورش میبرند و آتش حمله شعله ور میشود

حمله به سنگرهای بتونی

شهید زارعی و عده ای هم رزمانش  به سنگرهای بتونی حمله کردند که به علت مسلط بودن دشمن بر منطقه ، تعدادی  از سربازان شهید و یا مجروح شدند وی نیز از ناحیه پا مجروح شد و هرچه به او اصرار کردند که به عقب برگردد تا پایش را پانسمان کنند ایشان راضی نشد و در حالی که از ناحیه پا مجروح شده بود و لنگان لنگان  می دوید گفت من تا آخرین قطره خونم می جنگم و هرگز برنمی‏گردم تا موقعی که رمقی در بدن  دارم با دشمن غاصب نبرد می کنم.

 

شهید غلامرضا زارعی  در یک درگیری تن به تن با دشمن تیری بر قلب اصابت میکند و هنگامیکه همرزمش برای بردن ایشان به عقب تلاش می کند با  لبخند میگوید چیزی نیست ناراحت نباشید شما به حمله ادامه بدهید من به آرزویم  رسیدم و در سیزدهم شهریور 1360  در سوسنگرد شهید شد و مزار او در شهیدآباد شهرستان زادگاهش واقع است.           

چند خطی از وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

به علت دسترس نبودن به وصیت نامه کامل شهید فقط چند جمله ای که پشت عکس امام نوشته بود و در جیب ایشان پیدا شده برایتان بازگو میکنیم. بنام خدا من سرباز اسلام و امام هستم و تا آخرین قطره خونم از اسلام دفاع می کنم من از امام خمینی جدا نخواهم شد همانطوریکه ابوالفضل عباس در کربلا از امام حسین جدا نشد و در صورت شهادت مرا شهید آباد به خاک بسپارید.

والسلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۰
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی