راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب با موضوع «سه دقیقه درقیامت» ثبت شده است

سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۴)قسمت آخر

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۱ ق.ظ

📘 *_سه دقیقه در قیامت_* (۲۴) (قسمت آخر)

✍️من و اسماعیل باهم دوست بودیم. یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد. 🍃 یک ساعتی با هم صحبت کردیم. گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شود. 🌿 *مسائل امنیتی در آن منطقه به گونه‌ای است که دوستان پاسدار برای مأموریت به آنجا اعزام می شدند.* فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم؛ گفتند:: رفته سیستان. 🌴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۱
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۳)

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۳۰ ق.ظ

 📘 *_سه دقیقه در قیامت_* (قسمت بیست و سوم ) ✍️خوشحال سوار موتور جواد شدم. رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت پیاده شو، زود باش. 🔆 بعد داد زد: سید یحیی، بیا! سید یحیی خودش را رساند و سوار شد. من به جواد گفتم: *اینجا کجاست، خط کجاست، نیروها کجایند؟⁉️* ♻️جواد گفت: این آر پی‌ جی را بگیر و برو بالای تپه، آنجا بچه ها تو را توجیه می‌کنند. 🔰 رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۳۰
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۲)

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ

📘 * ( قسمت بیست و دوم )

✍️اما بعد به سرعت تمام کارهایم درست شد و اعزام شدم. 🔅ناگفته نماند که *بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد، کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد.* 💥دیگر خیلی مراقب بودم، تا کسی را نرنجانم. حق الناس و ... *دیگر از آن شوخی ها و سرکار گذاشتن ها خبری نبود.* ☘ یکی دو شب قبل از عملیات، رفقای صمیمی بنده که سال ها با هم همکار بودیم، دور هم جمع شدیم. 🌴 یکی از آن ها گفت: شنیدم که شما در اتاق عمل، حالتی شبیه به مرگ پیدا کردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۲
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۱)

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۵۴ ق.ظ

* (قسمت بیست و یکم ) ✅

شب با همسرم صحبت می کردیم، خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود. ☘گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند: به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری، شفاعت شدی. 🔅 *به همسرم گفتم: این هم یک نشانه است؛ اگر این بچه دختر بود، معلوم می شود که تمام این ماجراها صحیح بوده.* 🍂 *در پاییز همان سال، دخترم به دنیا آمد.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۵۴
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۰)

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۵۵ ب.ظ

_* (قسمت بیستم)

✍️گفتند: همه رفقای شما سالم هستند. 🔰

*تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟* *من آن ها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند، مشاهده کرده بودم.* 🌼چند روزی بعد از عمل، وقتی حالم کمی بهتر شد، مرخص شدم؛ اما فکرم به شدت مشغول بود. ☘ یک روز برای اینکه حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم. به محض اینکه وارد بازار شدیم، پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد. 🍁 *رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۵۵
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۹)گفتم دستم خالی است

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۳۶ ب.ظ

* (قسمت نوزدهم) ✍️به جوانی که پشت میز بود، گفتم: *دستم خالی است، نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟* ♦️ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا (علیها السلام) بخواهی مرا شفاعت کنند، شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... ⭕ *جوابش منفی بود.* 🟢اصرار کردم... 🔆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۳۶
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۸)

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۴۳ ب.ظ

* (قسمت هجدهم) ✍️ *عجیب اینکه افراد بسیاری که آن ها را می‌شناختم در اطراف رهبر (امام خامنه اے) بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند، اما نمی توانستند...* ⛔️ اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آن ها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. ♨️ خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند، حق الناس میلیون‌ها انسان را به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند؛ اما هیچ کس به آن ها توجهی نمی‌کرد. ♻️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۴۳
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۷) درموردتشکیل خانواده

سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۵۴ ب.ظ

📘 *سه دقیقه در قیامت*(قسمت ۱۷) ✍در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاج به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است. 🌸 *وقتی هم که فرزندی متولد شود، خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود.* 🌿اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مسائل و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۵۴
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۶)

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۵ ق.ظ

📘 *(قسمت شانزدهم)

✍وقتی که مشغول به کار شدم، حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص می‌کردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت می‌کردم. 🔰با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم، اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست، خمس را به ایشان بده و رسیدش را بگیر. ☘ *در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم*. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. ♦️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۵
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۵)

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۰۴ ق.ظ

 (قسمت پانزدهم) 🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابی، دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد، گرفته است. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🍀

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۰۴
مجید روزی