در محضر شهدا شهید والامقام حاج حسین خرازی
هرچه که می کشیم و هرچه که بر سرمان می آید از #نافرمانی خداست و همه ریشه در #عدم رعایت #حلال و #حرام خدا دارد .
#روحش_شاد#یادش_گرامی#راهش_پر_رهرو
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
هرچه که می کشیم و هرچه که بر سرمان می آید از #نافرمانی خداست و همه ریشه در #عدم رعایت #حلال و #حرام خدا دارد .
#روحش_شاد#یادش_گرامی#راهش_پر_رهرو
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
چہ زیبا گفت حاج حسین خرازے
یادمون باشھ! ڪہ هر چے براےِخُدا
ڪوچیڪے و افتادگے ڪنیم
خدا در نظر بقیہ بزرگمون میکنه افتادگےآموز
اگرطالبفیضی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
درد عـشق را جز به عـشاق از جان گذشته نمی دهند…. آری …درد عـشق گوهری استڪه جز در دل صدفینِ
شھید جای نمی گیرد …
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
مدت زمان: 56 ثانیه
ترکش توپ خورده بود
به گلوی
حاج حسین و رانندهاش
خونریزیش شدید بود
نمیذاشت زخمش رو ببندم
میگفت:
اول اون (رانندهاش رو میگفت)
شنیدم
حاج حسین زیر لب میگفت:
اون زن و بچه داره
امانته دست من
کم کم چشماش
داشت بسته میشد
بیهوش شد …
شبیه شهدا رفتار کنیم..
#نعم_الرفیق_ما
سلام بر حسین شهید
یاد شهدا با ذکر صلوات
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
ما رو به خط کردند. از اول صف یکى یکى اسم و مشخصات مى پرسیدند، مى آمدند جلو.نوبت من شد. اسمم را گفتم. مترجم پرسید «مال کدوم لشکرى؟»
گفتم «لشکر امام حسین».
افسر عراقى یک دفعه پرید. موهایم را گرفت به طرف خودش کشید. داد زد «حسین؟ حسین خرازى؟» چشم هاش انگار دو تا گلوله ى آتش; سرم را انداختم پایین، گفتم «نه.»
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.
حسین آمد، نشست روبه رویش.
گفت: آزادت می کنم بری. به من گفت: بهش بگو.
ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
حسین گفت: بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم .
خودش بلند شد دست های او را باز کرد.
افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
فرمانده وقت لشکر امام حسین (ع) تردید داشت که ادامه عملیات در مدت کوتاه شکل بگیرد؛ اما به محض شنیدن فرمان امام راحل مبنی بر ادامه عملیات گفت: «من دیگر روی کم و کیف این عملیات بحثی ندارم. این تکلیفی که امام برای ما تعیین فرمودند، اتمام حجت است. باید با تمام توان مهیای این عملیات شویم.»
کد خبر: ۴۴۴۷۶۰
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۹ – ۰۵:۴۹ – 26February 2021
گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: خوزستان در زمستان سال ۱۳۶۵ تحرک دیگری داشت. زمزمه انجام عملیات گسترده توسط ایران ورد زبان رسانههای گروهی شده و ماهوارههای جاسوسی دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری میگشتند که وارد خوزستان شدند. سپاه سوم عراق در یک آمادهباش کامل به سر میبرد و ژنرال «ماهر عبدالرشید» خطوط شلمچه تا طلاییه را بیش از سایر جبههها زیرنظر داشت. با وجود آن همه امکانات مهندسی برای پدافند شرق بصره، هنوز تجربه تلخ عملیات والفجر ۸ چون پتکی بر سرش فرود میآمد. رادارها و دستگاههای استراق سمع، حساسیت ایرانیها در اطراف جزیره امالرصاص را هشدار میدادند. تب و تاب غرب خرمشهر همه را حساس کرده و عراقیها در آمادهباش کامل به سر میبردند. با وجود این، تحرکات یگانهای نظامی ایران در منطقه عمومی خرمشهر هر روز به طور تصاعدی بیشتر میشد. جنگ به مرحلهای رسید که دو طرف با آمادگی کامل رودرروی یکدیگر قرار گرفتند.
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
– ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
– اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.
او همه جا بود
حسین خرازی اهل ماندن و استقامت بود؛ حتی وقتی دستش در طلائیه جا ماند، در شهر نماند، بلکه با آستین خالی، از بیمارستان به اهواز رفت؛ و برگشت؛ پیش بچههایش،
🔥💠🔥💠🔥💠🔥💠🔥💠 * شهید آوینی : حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پیامپی، برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری، میپاشیدیم روی آتش! *جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاَ ضجّه و ناله نمیزد