حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۱۲)ضدکمین
قسمت دوازدهم
ضد کمین
بسم الله ا لرحمن الرحیم
ورودی شهر سقز دست ما بود هر جا که احتمال نفوذ ضد انقلاب را میدادیم هم کمین گذاشته بودیم هم گشت وقتی با بچهها صحبت شد میگفتند دشمن دیگه تو خواب شبش هم نمیتونه حمله کنه به سقز. از بابت شر خاطرمان جمع بود از چند وقت قبل که کار را گسترده تر کرده بودیم کمین هامان را میبردیم بیرون شهر هم اینکه فکر حمله به سرش می افتاد و نیرو میفرستادند سری با آنها درگیر میشدیم یکی از شبهای سرد زمستان با ۱۲ نفر از بچه های تازه کار از شهر زدیم بیرون سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرد باید می رفتیم سمت بوکان و آن طرف تر از روستای سرا کمین میگذاشتیم هیچ کدام تجربهای در جنگ کوهستان نداشتیم بدون اغراق می توانم بگویم همه بچه ها به حضور محمود دلیل گرم بودن مصمم و محکم قدم برمیداشت و دائماً کنجکاو اطراف بود نرسیده به روستای سرا محمودی استاد آهسته گفت کمین طول نکشید که از سه طرف به سمت ما تیراندازی کردند در تمام عمرمان اولین بار بود که کمین می خوردیم با دستپاچگی سنگر گرفتیم ظرف چند ثانیه محمود گروه را آرایش نظامی داد و مشخص کرد که هر نفر شکار کند خودش هم پشت یک تخته سنگ نشست در همان تاریکی شب می شد فهمید که نه حل شده و نه تاسیده کاملا خونسرد و مسلط بود با اسلحه تخم مرغی که هراسان گاهی تیراندازی میکرد تا ضد انقلاب سرعت نکند بیاید جلو از حجم آتش آن هم می شد فهمید که تعدادشان خیلی بیشتر از ماست رفته رفته گرفتار شد شرایط سخت شدیم مهمات ما نداشت ته میکشید موضوع را با بیسیم به عقب خبر داده بودیم و باید تا آمدن نیروی کمکی مقاومت می کردیم در آن اوضاع و احوال محمود تغییر موضع داد و آمد و سطح بچه ها طوری که همه صدایش را بشنوند گفت اینجا جایی است که اگه چیزی از خدا بخواهید اجابت میشه خدا به شما نظر داره ۱۸- ۱۹ سال بیشتر نداشت خیلی ها تو جمع ما سنشان از او بیشتر بود ولی صحبتش تاثیر عجیب می روی بچه ها گذاشت احساس کردیم که حتی به نیروی کمکی هم احتیاجی نداریم و خودمان می توانیم از پس کمین دشمن بربیایم با هدایت دقیق و زیرکانه محمود پخش شدیم در منطقه تا دورشان بزنیم تو همین گیر و دار نیروهای کمکی هم رسیدند دو گروه شدیم و مطمئن تر از قبل رفتیم برای ضدکمین حالا از هر طرف روی سر دشمن آتیش می ریختیم آنها که این چشم اش را نخوانده بودند پا به فرار گذاشتند و منطقه را خالی کردند صحبت کاوه در آن شرایط حساس که مرگ را جلوی چشمانمان میدیدیم تفسیر زیبایی از قرآن بود که هنوز توی گوشم است
حسن سیستانی