راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

چشمانمان رازیبا کنیم بادیدن زیبایی ها(۵)

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ق.ظ

بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن: بار دوم که دیدمش برای کار در موسسه  آمادگی کامل داشتم .کم کم آشنایی ما  شروع شد .من خیلی جاها با مصطفی  بودم ، در موسسه کنار بچه ها،در  شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه  . برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود  . بی آنکه خود او عمدی داشته باشد. غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود حجاب درستی نداشت اما دوست داشت  جوردیگری باشد ،دوست داشت چیز  دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و  تجمل ها،او از این خانه که یک اتاق  بیشتر نیست و درش همیشه به روی  همه باز است خوشش می آید . بچه ها می توانند هر ساعتی که  میخواهند  بیایند تو ،بنشینید روی زمین و با  مدیرشان گپ بزنند . :مصطفی از خود او هم در این اتاق  پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد  وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند  و بنشیند روی زمین !به نظرش مصطفی یک شاه کار بود ،  غافل کننده و جذاب .یادم هست در یکی  از سفرهایی که به روستاها می رفت  همراهش بودم .داخل ماشین هدیه ای  به من داد، اولین هدیه اش به من بود  و هنوز ازدواج نکرده بودیم.خیلی  خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم  روسری است ، یک  روسری قرمز با گلهای درشت .من جا  خوردم ، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت  :بچه ها دوست دارند شما را با روسری  ببینند. :از آن وقت روسری گذاشتم.من  می دانستم بچه ها به مصطفی حمله  می کنند که چرا شما خانمی را که حجاب  ندارد می‌آورید موسسه ،اما برایم عجیب  بود که مصطفی خیلی سعی می کرد،  خودم متوجه می‌شدم، مرا به بچه ها  نزدیک کند .می گفت: ایشان خیلی خوبند  .اینطور که شما فکر می کنید نیست ،به  خاطر شما می آیند موسسه و می‌خواهند  از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش  یاد می دهیم.نگفت این حجابش درست  نیست ، مثل ما نیست ، فامیل و اقوامش  آن چنانی اند .اینها خیلی روی من تاثیر  گذاشت . او مرا مثل یک بچه کوچک  قدم به قدم جلو برده ، به اسلام آورد. نه ماه، نه ماه زیباداشتیم وبعدباهم  ازدواج کردیم.البته ازدواج ما به مشکلات  سختی برخورد... بہ روایت غاده جابر همسر شهید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۱
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی