راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۵۷ مطلب با موضوع «رفیق خوشبخت ما» ثبت شده است

رفیق خوشبخت ما (57) هجرت شهدا قبل از شهادت

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۱۰ ب.ظ

 

هجرت شهدا قبل از شهادت آن پدر شهید را که به اسم می شناسم، وقتی می خواست با دختر خودش خداحافظی کند، دستش را روی صورت دخترش مالید، ش را برگرداند طرف دیگر. همسرش از او سؤال کرد: «چرا َبعد روی نمی بینیدش؟» گفت: «می ترسم او مرا بگیرد و مرا زمین گیر کند.» شهید سردار سلیمانی 

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۱۰
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (56) حق انگشتر را ادا کنید گفتم:

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

 

2

 «حاج قاسم می شود انگشترتان را به من بدهید؟» ایشان سرشان را پایین انداختند و لبخند زدند. دوباره گفتم: «می شود انگشترتان را به من بدهید؟» پرسیدند: «از کدام شهر آمدی؟» من هم خودم را معرفی کردم و گفتم: «از مشهد آمده ام.» ایشان انگشترش را درآورد و بــه مــن داد و گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۴۸
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (55) فقر و غنا

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ب.ظ

 

بــرای شــهــادت ثانیه شماری مــی کــرد. خــود را فقیر دعــای همه می دانست. از فــرزنــدان شهدا تا آهــوان بیابان التماس می کرد شهادت را، التماس می کرد به فرزندان شهدا که برای شهادتش دعا کنند.
در این مرحله، انسان به مقام تجلی ذاتی حق دست یافته و تنها «هستی مطلق» و «وجود ناب» را شهود می کند و به فنای مطلق می رسد. در این مرحله وحدت تام الهی در فنای تام سالک به او روی می آورد.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (54)

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۰۱ ق.ظ

 

حس سیدحسن نصرالله دربارۀ حاج قاسم من همیشه حاضر بودم جانم را فدایش کنم. یک روز من مشغول نماز بــودم. بعد از پایان نماز و موقع تعقیبات، ایــن چیزی که می گویم به ذهنم رسید: اینکه ملک الموت، البته به فرض، پیش من آمده و می گوید: «دارم به ایران می روم تا جان قاسم سلیمانی را بگیرم. ولی خداوند متعال استثنایی قائل شده و گفته بیایم سراغ تو و بگویم گزینۀ دیگری برای به تأخیرانداختن قبض روح قاسم سلیمانی هست و آن ایــن اســت که جــان تو را بگیریم.» من در اثنای این فرضیات داشتم با خودم فکر می کردم که به  به او خواهم گفت: «جان من را ً ملک الموت چه می گویم. قطعا بگیر و او را رها کن. حاج قاسم سلیمانی را رها کن.»

سیدحسن نصرالله

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۱
مجید روزی

 

فرمانده گردانی داشتیم به نام ماشالله رشیدی. شب عملیات کربلای پنج، او آمد وارد عملیات بشود، اما گردان نرسیده بود. نشستیم با هم حرف می زدیم. او قصه ای تعریف کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۴۴
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (52) بزرگی بدون مرز

جمعه, ۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۴ ب.ظ

 

بزرگی بدون مرز

شهید شاطری خیلی برای حاجی محترم بود. درباره اش می گفت: «بزرگی اش وقتی نمایان شد که رفت. آن وقت شما باید می رفتید جنوب لبنان و مــی دیــدیــد. مسیحی ها بــرای کمترشهیدی در کلیساهای خودشان و مناطق خودشان می آیند مجلس بگیرند. تمام مذاهب و ادیانی که در جنوب وجود داشتند، برای شهید شاطری مراسم گرفتند.»

شهید سردار سلیمانی

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۴۴
مجید روزی

 

حاج قاسم چند نفر از نیروهایش را برای مشاورۀ نظامی در اربیل گذاشت و خودش به کربلا بازگشت. ما بعدها یک فرمانده داعش را اسیر کردیم و از او پرسیدیم شما که در حال فتح اربیل بودید، چگونه یک باره عقب نشستید؟ این اسیر داعشی به ما گفت: «نفوذی های ما در اربیل خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است؛ روحیۀ افراد ما به هم ریخت و عقب نشستیم… .»

مسعود بارزانی، رئیس وقت اقلیم کردستان

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

1

 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۰ ، ۲۳:۰۱
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (50) وقتی ورق برگشت داعش به

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۶ ب.ظ

 

وقتی ورق برگشت داعش به دروازه هــای اربیل رسیده بود و بیم آن می رفت که شهر عن قریب اشغال شــود. بارزانی می گوید: «من پس از حملۀ داعش با آمریکایی ها، ترکیه، انگلیس، فرانسه و حتی عربستان  ًتماس گرفتم. همۀ مقامات این کشورها در جواب گفتند فعلا  هیچ کمکی نمی توانند بکنند.» بارزانی چنین ادامه می دهد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۰ ، ۲۲:۰۶
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (49)* آخرین عکس یادگاری

شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ

 

آخرین عکس یادگاری من آخرین لحظه ای که شهید همدانی را دیدم، چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی در وی دیدم. او بسیار صبور بود. تا کسی به این شهید نزدیک نمی شد، پی به شخصیتش نمی برد. من در دوران دفاع مقدس زیاد نزدیکش نبودم؛ اما در سوریه توفیق شد از نزدیک با ایشان آشنا شوم. حاج قاسم افــزود: «در لحظۀ آخر که شهید همدانی را دیدم،  ًتکانی خوردم. احساس کردم او از شهادت خود مطلع است. بعدا ً وقتی با خانواده اش صحبت کــردم، یقین پیدا کردم که واقعا از شهادت خــود مطلع بــود. با خنده به من گفت: ‘بیا عکسی بگیریم، شاید آخرین عکس ما باشد.’ وقتی ایــن حــرف را زد، تکان خوردم.»

شهید سردار سلیمانی

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۰ ، ۲۳:۳۷
مجید روزی

رفیق خوشبخت ما (48) دخترانی به نام شهدا

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۰ ب.ظ

 

من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: «فلانی، ما هرکدام نامی بــرای خودمان گذاشته ایم.» ندیدند همت را، ندیدند باکری را، ندیدند خرازی را. گفتند: «نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم. او متبرک کرده خودش را به نام باکری. نام این خرازی است، نام این کاظمی.» بعد این دختر به من گفت: «من وقتی سر سفره می نشینم، حــس می کنم مهدی بــاکــری ســر سفرۀ مــا نشسته است.» کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این آن اتصال است. یکی از برجستگی های جنگ ما ایــن بــود که قله های آن، قله های مطهر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبزمی شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود. این قلۀ برجسته اثری جدی گذاشت.

شهید سردار سلیمانی

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۰ ، ۲۱:۳۰
مجید روزی