راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب با موضوع «شهید مهدی باکری» ثبت شده است

 

وصیت نامه شهید باکری: دعا کنید شهید شوید؛ بعد از جنگ،

رزمندگان به سه دسته تقسیم مى‌شوند.

دسته‌ اول به گذشته خود پشت کرده و از آن پشیمان مى‌شوند.

دسته‌ دوم با برگزیدن راه بى‌تفاوتى در زندگى مادى غرق مى‌شوند و همه چیز را فراموش مى‌کنند.

دسته سوم کسانى‌اند که به اصول خود پایبند بوده و از غصه دق می‌کنند.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور



مدت زمان: 49 ثانیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۱۹
مجید روزی

یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می‌گفت:

شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۲۶ ب.ظ

 تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می‌گشتم. از پله‌های شهرداری می‌رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۲۳:۲۶
مجید روزی

داشتیم میرفتیم سمت هلی کوپترها

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ب.ظ

توی مسیر آقا مهدی باکری یک تسبیح مرگ بر آمریکا گفت میگفت آیت الله مشکینی فرمودند:
ثواب #مرگ_بر_آمریکا کمتر از صلوات نیست…

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مجید روزی

خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۴:۲۷ ب.ظ

 

خاطره‌ای از سردار شهید “مهدی باکری”

یک روز گرم تابستان، شهید باکری (فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا) از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۰ ، ۱۶:۲۷
مجید روزی

شهـردار شهر شهادت حتی یک قطعه زمیـن ،

جمعه, ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۱ ب.ظ

 

به اندازه ی قبـر هم ،
به نام خـــود نزد !!
نه برای خود، و نه برای برادرانش ،
حمیــــــد و علــــــی …

#شهید_سردار_مهدی_باکری

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۰ ، ۲۰:۲۱
مجید روزی

پیر مرد ( از خاطرات شهید مهدی باکری )

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۸ ق.ظ

 

فکش اذیتش می کرد. دکتر معاینه کرد و گفت « فردا بیا بیمارستان. » باید عکس می گرفت. عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر بیند. وسط راه غیبش زد. توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم. دکتر داشت می رفت. بالاخره پیداش کردم. یک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا . یک پیرمرد را.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۵۸
مجید روزی

 

توی راه تا برسیم به هلی کوپترها آقا مهدی یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا » گفت.
 گفت : « آقای مشکینی گفته ثواب گفتن « مرگ بر آمریکا » کمتر از نماز نیست. »

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۴۷
مجید روزی

اگر قبل از عملیات می گفت، خیلی ها مخالفت می کردند.

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۲۶ ب.ظ

 

عملیات که شروع شد، تازه فهمیدیم صد کیلومتر از مرز را داده دست نیروهای اهل سنت.

بیش ترشان هم محلی . توی جلسه ی توجیهی هم هیچ حرفی نزده بود.

عین صد کیلومتر را حفظ کردند؛ با کمترین تلفات و خسارت .

اگر قبل از عملیات می گفت، خیلی ها مخالفت می کردند.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۲۶
مجید روزی

 

یک روز بهم گفت« بیا این ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.»
همه چی را نوشتم ؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دوهزار و ششصد و پنجاه تومان.
بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند.
گفت « اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.»

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۲۱
مجید روزی

   

 این عکس دیوانه کننده است.

شهید مهدی باکری فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا
در کنار یک رزمنده دیگر!
پوری حسینی!
رئیس سابق سازمان خصوصی سازی!

حاج مهدی باکری یک خاطره جالب دارد
یک روز گرم تابستان در آن گرمای وحشتناک خوزستان که از محور عملیاتی به قرارگاه بر می گشت برایش یک کمپوت گیلاس خنک باز کرد!

حاج مهدی کمپوت را در دست گرفت. خنکای فلز سرد را حس کرد.

خواست که بالا برود، از رزمنده پرسید آیا همه بسیجی ها کمپوت خورده اند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۱
مجید روزی