راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

دلنوشته ها (19) اینجا پر از دلتنگی است…

جمعه, ۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ

 

 

گفتندبیا، تمام کن این قصه راکه کاروان آهنگ سفرکرده است!
و من با سکوتی تلخ ،فریاد زدم ، پای آمدنم نیست.
گفتند بال بگشا! پرواز کن، گفتم: افسوس پر پرواز ندارم!
بغض کهنه گلویم ملتهب شد و چشمان خیسم اقرار کرد که هرچه هست در این پینه های دل است!
ناگهان سوسوی امیدی، مرا به خود خواند که این فاصله ها تا به کی!؟ دگر بهانه بس است. آهسته تر بیا و کمی ساده تر بایست. همه چیز را بگذارو از همه چیز بگذر…
وقت رفتن فرا رسیده و در هم شکسته ام… فرو ریخته ام… با خود لحظه ای به خلوت نشسته و دفتر زندگی ام را زیر و رو کرده ام. جز دلی شکسته و درمانده چیزی نیافتم. و باز نوایی درونی ، “برخیز و برخیز که دیر است “، همیشه خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کنی، دیر می شود. خدایا به حرمت جان های پاکی که در این سرزمین به سوی تو عروج کرده اند مرا دریاب!
وقتی دلتنگ می شوی همه چیز به قفس می ماند. در انزوای غربت سنگر به حال خودم گریستم. شیونم را بشنوید ای از قفس آزادها… آمده ام پای دل به سرزمینی گذاشته ام که خاکش آیینه آسمان است. پرواز کن ای دل بی آشیان من، اوج بگیر! چون ابر ، آه…  بر دل خشکیده ام ببار تا مانند بهار ،این خزان من بروید و با اشک دیده ،این کلوخه های سنگی دلم را شخم بزن و انگاه فریاد های خسته ام را که لابه لای صدها جنازه لبخند درمانده است، فریاد کن، ضجه بزن.
اینجا پراز دلتنگی است، وقتی دلتنگ می شوی همه چیز به قفس می ماند. در انزوای غربت سنگر به حال خودم گریستم. شیونم را بشنوید ای از قفس آزادها…
رحم کن ای دل شکسته من! چنین مضراب بر جان خسته ام مزن  که دیگر خوش آهنگ نیست. می خواهم از میانه بر خیزم! باید خنجری از سوزش عشق بردارم و قاتل نفس خود شوم و فکری به حال این زنجیرهای آهنین بسته به پایم کنم. آری زندگی مان با آرزوهای دور و دراز ما را در لابه لای خاک های فرسوده به خاک سپرده است. ای چشمه های چشمان من، دیگر نجوشید که آنچه در حجم پراز درد گلویم پژمرد آخرین شیون من بود… نمی دانستم. تا نمردم بگذارید که فریاد کنم که خودم دشمن خود بودم ولیک نمی دانستم..
ومن با سکوتی تلخ فریاد زدم پای آمدنم نیست، گفتند بال بگشا! پرواز کن…..
دلنوشته مریم نظری فرزند شهید” محمد تقی نظری

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۰۸
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی