راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید حسین همدانی (۷)

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ب.ظ
آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۰۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از عملیات فتح المبین بلافاصله طرح عملیاتی الی بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر در دستور کار سپاه قرار گرفت مادر محمود شهبازی هم در اصفهان مریض بود و بستری شده بود قرار شد محمود چند روز به اصفهان برود و من فقط یک شب بروم همدان و زود برگردم جنوب

بعد از مدت ها می خواستم برگردم به خانه و یکشب هم بیشتر نمانم داستانی شد این مرخصی یک شبه به خانه که رسیدم درباره سفر روز بعد حرفی نزدم شب خوابیدیم و صبح زود بیدار شدیم برای نماز بعد هم جای شما خالی  سفره پهن کردند و صبحانه‌ای بسیار لذیذ آماده کردند و ما خوردیم

خانم های همدانی در تهیه صبحانه خیلی با سلیقه یکی از غذاهای مقوی و خوشمزه که معمولا برای صبحانه درست میکنند تخم مرغ نیمرو با عسل است تخم مرغ محلی را در روغن حیوانی نیمرو می کنند و در بشقاب می کشند و عسل طبیعی می ریزد روی آن طوری که نیمرو در عسل غرق بشود بعد این خوراک لذیذ را می‌آورند سر سفره و آن را همراه نان سنگک تازه سرو می کنند
صبحانه را که خوردم رفتم گوشه اتاق سر وقت ساک کهنه برزنتی ام با آنچه انتظارش را داشتم اتفاق افتاد یکباره منزل ما از این رو به آن رو شد البته اول مادرم شروع کرد همسرم هم خیلی تعجب کرد و گفت ساک میبندی کجا انشالله

دیدم لازم است قدری پلیتیک بزنم گفتم مادر محمود شهبازی در بخش آی‌سی‌یو بستری است او ناچار شد چند روز به اصفهان برود اگر این گرفتاری برای او پیش نمی آمد خودش بر می گشت جنوب و به کارها می رسید و دیگر ضرورتی نداشت من اینطور سریع شال و کلاه کنم و به آنجا برگردم خوش و خرم چند روزی پیش شما می ماندم و قدری خستگی در  میکردم ولی چه کنم با این وضع چاره‌ای جز رفتن به این سفر ندارم

البته به کار بردن این شگرد علت داشت حاج محمود در نظر همه اعضای خانواده و بستگان ما حرمت و اعتبار بالایی داشت چاره ای نداشتم جز اینکه کمی از اعتبار او خرج کنمبه علاوه دروغ هم نگفته بودم منتها برای ارام کردن اهل منزل به خصوص مادرم  ناچار شدم قدری چاشنی آه و ناله به صحبت‌هایم اضافه کنم گفتم کاش میتوانستم بمونم اصلاً کجا از اینجا بهتر بود تا شما هم انصاف بدهید حالا که محمود بنده خدا گرفتاری دارد خدا را خوش می‌آید من پیش شما باشم  و در غیاب او کارهایش زمین بماند به علاوه به محض اینکه محمود از اصفهان به جنوب بیاید سریع آنجا کارها را سر و سامان می‌دهیم و بعد به خواست خدا من سعی می‌کنم یکبار دیگر برگردم همدان مادرم گفت حالا او یک کاره ای است تو آنجا چه کاره ای که اگر نروی کار جنگ لنگ می‌ماند

خیلی دلخور شده بود از ناراحتی صورتش سرخ شده و چشمهایش به  اشک نشسته بود همانطور که داشتمساکم را را می‌بستم گفتم ببین مادر جان حالا که دارم می‌روم اگر بخواهی پشت سرم گریه و زاری کنی مطمئن باش من آنجا شب و روز از این بابت معذب می مانم او هم که دیگر به ماندن من امیدی نداشت کوتاه آمد و گفت باشد پسرجان دیگه گریه نمیکنم بعد هم با گوشه چادر اشکهایش را پاک کرد

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۶
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی