عبور_از_سیم_خاردار_نفس #قسمت114
﷽
بعد از کلاس در محوطهی دانشگاه چند بار روبه روی هم قرار گرفتیم، ولی توجهی نکرد. مشخص بود که از عمد این کار را می کند. همین که میبیند من میآیم یا من هستم، خودش را مشغول صحبت با دوستهایش نشان میدهد.
پس صبح هم سر کلاس متوجهی من شده بود.
حتما توقع داشته من هم مثل دخترهای کلاس بروم جلو و برایش مراسم خوش آمد گویی راه بیندازم. حالا که نرفتم دلخور شده است. شاید هم چون جواب پیامش را نداده ام و بی اعتنا بودم به غرورش برخورده و الان درحال تلافی است.
اصلا چه بهتر اینطوری من هم راحت تر می توانم فراموش کنم.
چرا باید از بی محلی اش ناراحت باشم من که خودم می خواستم، اینطوری اوهم ناخواسته به نفع من کار می کند. باید ممنونش هم باشم.
با این فکر ها دوباره بغضم گرفت. رفتم سرویس تا آبی به صورتم بزنم و از این فکرها بیرون بیایم.
شیر آب را که باز کردم، با خودم گفتم:
– وضو بگیرم بهتراست، آرامش بیشتری پیدامی کنم.
بعد از این که وضو گرفتم نشستم سر کلاس، هنوز بچه ها نیامده بودند. تسبیحم را در آوردم وزیر عبای عربیم برای آرامش خودم و آرش شروع به صلوات فرستادن کردم.
تصمیم گرفتم من هم همین روش بی محلی را ادامه بدهم. به نظرم خوب جواب می دهد.
#به_قلم_لیلا_فتحی_پور
#ادامه_دارد…
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور