راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

حکایت زیبا (۱۲۳)

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج_رسول_ترک

حاج‌ رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به رسول تُرک، از عربده‌ کش‌ های تهران بود، او عاشق امام حسین علیه‌ السلام بود. در ایام عزاداری ماه محرم شب اول ، بزرگان مجلس اون رو بیرون کردند. گفتند تو عرق‌خوری و آبروی ما رو می‌ بری! حاج رسول برگشت و به خانه رفت و خیلی گریه کردو به اباعبدالله علیه السلام عرض کرد از جلسه شما جوابم کردند ، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟! اول صبح در خانه‌ اش را زدند ، رفت دررا باز کرد، دید بزرگان جلسه آمدند روی پای رسول تُرک افتاده و اصـرار کردند بیا بریم ، گفت: کجا؟؟ گفتند بریم هیئت! حاج رسول گفت شما که من را از هیئت بیرون کردید! گفتند اشتباه کردیم. اومدیم دنبالت. رسول ترک گفت اگر نگید ماجرا چیه نمی‌ آیم! بزرگ هیئت گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم ، در کربلا هستم، خیمه‌ ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌ السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ ها پاسداری می‌ کند ، هرچه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم ، دیدم بدن سگِ ، اما سَر سَره رسول ترکِ! ، معلومِ امام حسین علیه‌ السلام تو را به قبول کرده. حاج رسول شروع کرد به گریه کردن آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده، دیگر گناه نمی‌ کنم، توبه کرد ، از اولیای خدا شد. یه شب عده‌ ای از اهل دل جلسه‌ ای داشتند، آدرس را به او ندادند. دیدند دارن در می‌ زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسولِ! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت بی‌ بی آدرس را به من داده. شب آخر عمرش بود. رو به قبله بود ، گفتند: چگونه‌ ای! گفت: منتظرم ارباب بیاد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۴
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی