راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه
نوید شاهد: پدرم نظامی بود و دوست نداشت کسی را به خانه بیاوریم. من و بقیه برادر و خواهرهایم در تمام طول زندگی مان تا آن موقع جرأت نکرده بودیم دوستی را به خانه دعوت کنیم؛ اما علی با همه فرق داشت. سلامت جسمی و روحی از ظاهرش می بارید.

پدرم نظامی بود و دوست نداشت کسی را به خانه بیاوریم. من و بقیه برادر و خواهرهایم در تمام طول زندگی مان تا آن موقع جرأت نکرده بودیم دوستی را به خانه دعوت کنیم؛ اما علی با همه فرق داشت

. سلامت جسمی و روحی از ظاهرش می بارید. این بود که با شهامت تمام و با اصرار فراوان، علی را به خانه مان دعوت کردم. علی که از روحیه پدرم اطلاع داشت، ابتدا قبول نمی کرد؛ اما وقتی پافشاری ام را دید، بالاخره راضی شد. دلم می خواست با نشان دادن علی به پدرم بفهمانم که می توانم با بهترین ها دوست باشم. همین طور هم شد. پدرم وقتی علی را دید به من لبخند زد. معلوم بود که از او خوشش آمده. بعدها آن قدر به علی دل بست که او را «علی جان» صدا می کرد.

شب هایی که برنامه ای بود و برقراری امنیت در جامعه، فعالیت های پی گیر شبانه را می طلبید، علی دیروقت به دنبالم می آمد. برای رسیدن به خانه ی ما دست کم صد کیلومتر را با موتورش طی می کرد. وقتی صدای گاز موتور بلند می شد، آماده می شدم و بیرون می آمدم. پدرم به خیابان سرک می کشید و با مهربانی و لبخند می گفت.

علی جان ! این چه جور پادگانیه؟! ما که سی سال خدمت کردیم، این جوری ندیدیم. دوی نصفه شب، سه نصفه شب! اون جا حساب و کتاب نداره؟

بعد هم سرش را تکان می داد و می گفت:

مواظب باشید مفت کشته نشید.

اصلاً نمی پرسید کجا می روید یا چه می کنید. معلوم بود با بودن علی، خیالش راحت است که پسرش جاهای ناجور نمی رود.

منبع:کتاب من وعلی وجنگ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۱
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی