ولایتمداری وخداشناسی به سبک فرمانده
. .:
🌷بسم رب الشهداء🌷
ولایتمداری و خداشناسی به سبک فرمانده
غروب بیستم بهمن سال ۶۴ دستور رسید که غواصها لباس بپوشند و آماده حرکت شوند. دل تو دل کسی نبود. چرا که همه دلها سپرده شده بود به دست دلدار اصلی. چون فرمودند: قلب مومن "حرم الله" است. آن هم چه مومنانی، "من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله..."
مردان مومنی که لباس غواصی به تن کردند و آماده شدند تا دل به بیکران آبهای وحشی اروند بزنند. یعنی آبهایی که حرکتهای وضعیاش زیرسطحی و سطحی در تلاطم و تلاقی جزر و مد آب و فشار رودخانه به سمت دریا ایجاد میکند و طبق ارزیابیهای علمی در شدیدترین حالت جزر ۷۰ کلیومتر سرعت آن است. و این یعنی خودش به تنهایی یک مهلکه و معرکه تمام عیار است. حال احتمال وجود کوسه، شب تاریک و آب سرد، شبهای سرد زمستان و دشمنی که با میادین مختلف مین و موانع ضد غواص و قایق و هاورکرافت و انواع سلاح سنگین و نیمه سنگین در مقابل با سدی مستحکم وجود دارد. گویا شیخ اجل هم این بیت شعرش را هفت قرن قبل برای عبور غواصها از هفت خان اروند و در رثای مردان قورباغهای و شهدای بحر نجوا کرده است.
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها"
اما در این میان حال فرمانده رشید و عزیز و مقتدر گروهان غواص خطشکن ظفر از همه دیدنیتر است. او که در کارنامهاش اولین عبور از اروند در گشتهای شناسایی آن هم در حال جزر ثبت شده است، و اینک مسئولیت گروهان نیز بر دوش اوست بدون هیچگونه ترس و واهمهای گویا برای حضور در مجلس شادی و جشن مهیا شده که چنین بشاش و خندان و شتابان، سپندوار به هر سو در حرکت است.
اول شب گروهان کنار نهر منتهی به اروند به ستون وارد آب شدند. معاون گروهان که او نیز حال و روزش دست کمی از فرمانده ندارد گفت: مهدی با این شرایط چگونه به آب بزنیم!؟
سردار شهید مهدی شوشتری در جواب گفت: من امشب به آب می زنم اگر آب ما را نبرد ممکن است کوسه بزند و اگر کوسه نزند ممکن است داخل موانع دشمن مین و مواد مذاب بزند و همچنین ممکن است دشمن از بالای سده مستحکمش با چهار لول بزند... ولی برای من مهم نیست. من امشب به آب میزنم تا در جماران به امام خبر بدهند که بچهها به آب زدند و به خط دشمن زدند. آن خدایی که اینور آب مرا حفظ میکند داخل آب و آنطرف آب هم هست و میتواند مرا حفظ کند. حال هر کس که میخواهد با من بیاید و هر کس نمیتواند برگردد.
او در آن شب و صحنههای بسیار دیگر در پناه توحید قوی و ایمان راسخش ظفرمند ظاهر شد.
تا اینکه در شب ۲۷ اردیبهشت سال ۶۵ در جریان مانور عملیاتی نیروهای جدید اطلاعات و عملیات لشکر ۵ نصر که در مناطق رملی اندیمشک برگزار میشد، خبر تهاجم دشمن بعثی و تصرف مهران را شنید و در جریان خداحافظی به من سفارش کرد که من عازم ماموریت هستم و شما فردا مرخصی پایان دوره میروید به آقاجانم بگو که "مهدی رفت ماموریت و این آخرین ماموریتش است و به زودی به برادر شهیدم ملحق خواهم شد." و دو روز بعد در مهران به خیل شهدا پیوست.
آری برادر اینگونه است حال مردان خدا که خدا عاشق آنها میشود و با آنها عشقبازی میکند و لحظه وصل که فرا رسد چون "اقرب من حبل الورید" است، مژده وصل را در جان دلشان زمزمه میکند و مهدی عزیز یکی از هزاران بود.
مهدی عزیز! آه از فراق سی و اندی ساله و فاصله بسیار بین ولایتمداری و توحید ما با تو...
آه فرمانده مقتدر و عزیز، دست ما را بگیر و ما را به جانب "مهدی امت" هدایت کن که در نبرد با وسوسههای آخرالزمانی ما را توان فتح و ظفر نیست و در کنار شط در گل فرورفتهایم.
در سی و سومین سالروز آسمانی شدنش او را یاد میکنیم تا او نیز به ما نظر کند، که اگر نظر کنند شاید که مس وجود ما نیز طلا گردد.
درود و رحمت واسعه الهی نثار شهدا و پدران و مادران شهدا.
✍روایتگر دفاع مقدس #محمدحسین_یساقی