راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

پرواز بغداد بهشت فصل سوم حاج قاسم به روایت فرماندهان و همرزمان(۱۱)

تجسم عبدالرحمان قرار بود در مراسم ختم مادر شهیدی در مسجد امام خمینی (ره) شهرک شهید محلاتی قران بخوانم با راهنمایی مردی از بستگان آن مادر مرحومه پشت میکروفون رفتم تاتلاوتم را آغاز کنم همینطور که داشتم یکی یکی آیات را در ذهنم می گذراندم و آیات پایانی سوره فرقان به ذهنم رسید شروع کردم« و توکل علی الحی الذی لایموت« چند دقیقه از تلاوتم گذاشته بود که نگاهم افتاد به در ورودی مسجد آقای رو دیدم که وارد شد آرام آرام چندقدم راه رفت ویکجاپیدا کرد و دو زانو نشست پسری که قرآن های کوچک رابین میهمانان پخش می‌کردرفت سمت او مرد با مهربانی یک جلد قرآن برداشت و مشغول قرآن خواندن شد از خودم پرسیدم خدای من دارم خواب میبینم واقعاً خودش است دوباره نگاه کردم آره خودش بود حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه همان کسی که بساط داعش را از این منطقه جمع کرده بود و با قدرت خدایی آنها را بیرون انداخت» فکر نمیکردم فرماندهی نظامی بتواند آن قدر با تواضع باشد مثل خیلی از رئیس رو سا نه به پشتی تکیه داده بودنه روی صندلی نشسته بود و نه کسی دور و برش می چرخید آروم و با وقار وسط مسجد با خودم گفتم که حاجی اومده تا در مراسم ختم مادر دوستش شرکت کنه ...تمام این لحظات همزمان شده بود با رسیدن من به این آیات الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا« فرقان آیه ۶۳ بندگان خدای مهربان کسانی‌اند که با تواضع ووقارر در زمین قدم برمیدارند ..دوباره این آیه را تکرار کردم باز هم خواندمش انگاراین آیه یک بار از زبان من توی فضای مسجد پیچیده می شد و یک بار هم در آیینه رفتار این مرد دیده می‌شد من که تا آن موقع هزاران بار این آیه رو شنیده و خوانده بودم آن روز برای اولین بار آن آیه را با چشمهایم می دیدم خیلی صفا کرده بودم از صفای قلبش با خودم گفتم تلاوتم که تموم شد میروم بغلش می کنم و پیشانی اش را می بوسم به او می گویند حاج قاسم پرچمت بالاست پرچم همه بامعرفتا بالاس پرچم همه مدافعان حرم بالاست بالاخره تلاوتم تمام شد رفتم نزدیک حاج قاسم هنوز نگاهش به قرآن بود خواستم بروم جلو اما انگار خجالت کشیدم گفتم بزار مزاحم نشم . از مسجد آمدم بیرون یه صدایی از درونم بهم میگفت برگرد و برو سلامی بهش بده حداقل اما صدای دیگه ای رو در وجودم شنیدم که می گفت وقت زیاده انشالله دوباره حاجی رو میبینی و بغلش می کنی حرفهایت را بهش می زنی چیزی که زیاده وقته . ومن نمی دانم چرا سراغ دومین صدارفتم روزی که شنیدم که آن عبد خداوند رحمان را شهید کردن خیلی حالم بد شد همواره با خودم میگویم آغوشی که گرمایش را نتوانستم حس کنم و دست هایی که روی سرم کشیده نشد توی حمله خبیث ترین و وحشی ترین آدم های دنیا مثل پروانه سوخت از جسمش تنها همان دستی باقی ماند که من در حسرت گذاشتنش بر قلبم تا عمر دارم حالا من موندم و تصویر سردار دلها و یک بغل از جنس حسرت تسنیم محمود نوروزی از حافظان و قاریان قرآن کریم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۳
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی