جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۶۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

حکایت زیبا=روباه و گنجشکی در بالای درختی

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۲۳ ب.ظ

 

 *شباهت*
 گنجشکی در بالای درختی
بزرگ لانه کرده بود و چهار جوجه در لانه داشت. روزی روباه مکار و حیله گر از کنار درخت عبور کرد و متوجه لانه گنجشک و جوجه هایش شد.
 گنجشک را صدا زد و گفت :
من خیلی گرسنه ام ، یا یک جوجه خود را پایین بینداز یا اینکه میام بالای درخت و همه شما رو میخورم!!
بیچاره گنجشک هرچه التماس کرد
فایده نداشت و روباه همچنان تهدید میکرد ، ناچارا گنجشک یک جوجه خود را پایین درخت انداخت و روباه آن را خورد و رفت.
فردا دوباره روباه آمد
و گنجشک را تهدید کرد و گنجشک بیچاره از ترس و ناچاری یک جوجه دیگر خود را هم پایین درخت انداخت و طعمه روباه مکار شد.
روز سوم هم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۲۳
مجید روزی

چراغ خاموش ( از خاطرات شهید حسن باقری )

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ

 

در یکی از این دیدارها بود که تا امام آمد توی اتاق و روی صندلی نشست، شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد. امام گفت: «چه ایرادی داره پسرم؟!» یکی از محافظ‌ها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکس‌ها خراب نشود. زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین. سکوت بر اتاق حاکم شد. آقای رضایی آماده‌ی ارائه‌ی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد. همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند. امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد. در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همه‌مان جالب بود که چرا هیچ‌کس به این قضیه توجه نداشتو جالب‌تر آن‌که چرا امام به کسی دستور نداد چراغ‌ها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد

 

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۰۳
مجید روزی

نان و ماست ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۰۱ ب.ظ

 

شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد.

بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»

گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.»

گفتم: « این سهم توست. می تونی دور بریزی یا بخوری»

یکی دوبار رفت و آمد. آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۰۱
مجید روزی

گونی کمپوت هایی که کیسه خواب شد!

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ق.ظ

 

 

سریع به علیرضا گفتم، بگرد دنبال یک گونی دیگر او هم همان اطراف گونی دیگری پیدا کرد و کمپوت ها را خالی و از گونی ها مثل کیسه خواب استفاده کردیم. آن گونی های کمپوت ما را آن شب از سرما نجات داد و توانستیم تا صبح یک استراحت مختصری داشته باشیم. اولین روزهای عملیات ثامن الائمه(ع) بود. عملیات سه محور داشت که یکی از این محورها، پل حفار شرقی نام داشت و نقطه الحاق سایر محورهای عملیاتی هم بود. در این منطقه باید پیشروی عراقی ها از کارون پس زده می شد و آنها را که از کارون گذشته بودند و تا جاده اهواز – ماهشهر رسیده بودند به پشت کارون می فرستادیم و با الحاق نیروها در منطقه حفار شرقی، پشت عراقی ها را کامل می بستیم و آنها کامل به آن طرف کارون ریخته می شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۴۵
مجید روزی

شمر و صدام و یارانش

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۱۶ ق.ظ

 

شمر و صدام و یارانش

 

کریم فریاد زد: همه حاضرند؟ یک، دو، سه!
اصغر شمشیر چوبی را تکان داد و فریاد زد:
ـ سزای دشمنم شمشیر و بند است.
من آن شمرم که شمشیرش بلند است!
ناغافل نوک شمشیر گرفت به بندی که کنار چادر بود و بند کشیده شد و فانوس از بالا افتاد روی سر وحید. وحید که قرار بود نقش صدام را بازی کند. جا به جا دراز شد…

ضربه به حدی بود که صدایش در گوش کریم پیچید. اصغر شمشیر را انداخت کنار و زد تو سرش.
ـ ای وای خانه خراب شدیم!
سعید و رحیم سریع زیر بغل وحید را گرفتند. به سر و صورتش آب زدند و سیلی آرام به صورتش زدند. چند لحظه بعد وحید چشمانش را باز کرد و با کم‏حواسی پرسید: من کجا هستم؟
نگاهش به اصغر افتاد و چنان جیغی کشید که رحیم و سعید و اصغر مثل ترقه از جا پریدند.
ـ تو کی هستی؟ ای وای جن! به دادم برسید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۱۶
مجید روزی

باران می بارید (خاطره ای از شهید احمدی روشن )

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۵۰ ق.ظ

 

سر قبر نشسته بودم باران می آمد.

روی سنگ قبر نوشته بود : شهید مصطفی احمدی روشن

از خواب پریدم.مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.

بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.

زد به خنده و شوخی

گفت : بادمجون بم آفت نداره

ولی یه بار خیلی جدی پاپی اش شدم که :کی شهید می شی مصطفی؟

مکث نکرد،گفت :سی سالگی

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم.

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۵۰
مجید روزی

مهر تربت (خاطره ای از شهید احمدی روشن )

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۹ ق.ظ

  

اذان گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز.
مصطفی هنوز نیامده بود. برگشتم
مثل همیشه کله اش را کرده بود داخل جا مهری و مهرها رو زیر و رو می کرد.
فوت کرد و یکی را داد دستم.
گفتم«این چیه؟»
بشکن زد، گفت: «مهر کربلاست. بگیر حالشو ببر!
خیلی وقت ها روی مهرها ننوشته  تربت کربلا.
گفتم «از کجا فهمیدی مهر کربلاست؟»
گفت «مهر کربلا از قیافش پیداست..

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۳۹
مجید روزی

 

 مقام معظم رهبری: در جنگ نرم دشمن به سراغ سنگر‌های معنوی می‌آید که آن‌ها را منهدم کند
#تهاجم_فرهنگی

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۲۸
مجید روزی

امان از دست این ابوموسی اشعری های زمانه!

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ق.ظ

 

 امام حسین (ع) را شهید کردند تا “فهمیدیم” یزید، ظالم است !!
برجام امضا شد تا “فهمیدیم” آمریکا قابل اعتماد نیست !!

 #حاج_قاسم سلیمانی را ترور کردند تا “فهمیدیم” آمریکا باید از منطقه برود !!
…… یک تاریخ هزینه شده تا یک عدهٔ دیرفهم ، بفهمند !!

در حالیکه می‌شد فقط با گوش کردن به ولی‌خدا و اطاعت از او ، اینهمه هزینه و تاوان های سنگین نداد !!

امان از دست این ابوموسی اشعری های زمانه!

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۲۳
مجید روزی

جنگ نرم چیست؟ بخش دوم

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۱۹ ق.ظ

 

 

د – تاریخچه‌ی «جنگ نرم» را می‌توان از دو منظر «عام» و «خاص» مورد بررسی قرار داد.

از منظر آن، جنگ نرم از همان موقعی روش و تاکیتک دشمن قرار گرفت که ابلیس بر خود تکبر نمود و بر انسان حسادت برد و چنین قسم خورد:

«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» (ص – 82)

ترجمه: گفت: (سوگند) به عزّت تو که همگى آنان را گمراه خواهم ساخت‏.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۱۹
مجید روزی