یه عمه کوکبی داشتیم که یه شوهری داشت به اسم مراد که خیلی بداخلاق بود فحش میداد معتاد بود دست بزن هم داشت خلاصشو بگم گفت عمه کوکب که سه تا قدو نیم قد داشت گفت میخوام از مراد طلاق بگیرم مراد هم گفت بچه ها رو جای مهرت بردار برو عمه کوکب طلاقش گرفت و بعد چندسال شوهر کرد به مش رجب . از شانس بد مش رجب شوهر خوبی برای عمه کوکب نبود خلاصشو بگم اونم هر روز با عمه کوکب دعوا و مرافه داشتن عمه کوکب هم برای اینکه لج مش رجب رو دربیاره موقع دعوا مرافه از خوبیهای شوهر قبلی(مراد )میگفت اگه مراد دست بزن داشت حداقل خرجی میداد اماتو چی؟