جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۲۸۴ مطلب با موضوع «شهیدسپهبد قاسم سلیمانی» ثبت شده است

بسم الله الرحجمن الرحیم

خاطره ای از مجروحیت حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس

✍️حاج قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینه‌اش تا روی مثانه‌اش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمی‌دانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۰۵:۴۹
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم 
خاطره

✍یک مرحله به دشمن زده بودیم اما نشد خط را تثبیت کنیم. ناچار برگشتیم عقب. جنازه شهدا ماند بین خاکریز خودی و دشمن. 

سوار موتور بودم که دیدم جیپ روباز حاجی آمد توی خط.
آمده بود برای تقویت روحیه بچه ها و شناسایی منطقه.
بعثی ها از ترس شروع مرحله دوم عملیات،
خط را گرفته بودند زیر آتش.
یکهو خمپاره خورد کنار ماشین حاجی.
گردوغبار و دود غلیظ شد سهم چشم هایمان.
نفسمان بالا نمی آمد.

فکر کردیم حاجی شهید شده.
توی همین هول و ولا دیدیم ماشین از بین دود و آتش بیرون آمد و راهش را ادامه داد.
با موتور رفتیم پشت سرشان.

جاده‌های مارپیچ را رد کردیم تا رسیدیم به چادرهای اورژانس صحرایی.
حاج قاسم به زحمت از ماشین پیاده شد.
از لباس‌های سوراخ سوراخش معلوم بود چند ترکش به بدن و پایش خورده بود.
رفتیم زیر بازویش را بگیریم نگذاشت.
صاف ایستاد.
نمی خواست توی این شرایط روحیه رزمنده ها ،
با مجروح شدنش از بین برود.
دردش را مچاله کرد توی خودش.

📚راوی: سید محمد حسینی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
مجید روزی

#دلم کسی را میخواهد تا بگوید . . . کمتر از ۳ ماه دیگر پایان کرونا را اعلام میکنم😔 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۲
مجید روزی

 

می دانید توان ما را که در جنگ نامتقارن چگونه است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۲۰
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله

✍️درود خداوند بر انسان شایسته‌ای که عشق و محبت برادری و اخوت را در دل‌های خاموش و نیمه‌جان ما کاشت و ما را به وادی امید رهنمود ساخت. درود خدا بر شهدایی که چون شمع فروزان سوختند و به بشریت نور بخشیدند. درود خدا بر انسان‌های بیداری که در دل صحراهای سخت با دریادلی از انقلاب اسلامی خود پاسداری می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۳
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

دل نوشته‌ای برای سردار حاج قاسم سلیمانی

تو از افلاک بودی نه در خط املاک
 اهل همت بودی نه اهل صحبت  
 
مرد عمل بودی و نه مرد شعار
دارای مقام بودی نه تشنه  عنوان و مقام
خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل بعضی ها بار نظام
تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران
تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتظار نشسته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۴۹
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

 خاطره‌ای از شهید حاج قاسم سلیمانی که در زمان حیاتش اجازه نداد منتشر شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۶
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج قاسم سلیمانی

باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! انکس که باید ببیند می بیند


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۱۴:۲۵
مجید روزی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

#خاطره

میانه نبرد بودیم ؛ در حمله بوکمال. از منطقه T2 به T3 رسیدیم . همان جا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت؛ کمتر از دو ماه دیگر اثری از داعش باقی نخواهد ماند . نشسته بود نوک خط روی خاکریز؛ ‌دفتری جلویش باز بود . زینبیون از این طرف برید ، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید . بچه ها به صدا در آمدند که انتحاری ها امانشان را بریده ، از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشم هایمان تیره و تار میبیند .

حاجی یکپارچه غیظ شد ! «پورجعفری!
برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم.» جان بچه ها بود و فرمانده‌شان! نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن.

📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۴:۳۴
مجید روزی

در حجر مالک اشتر(4)
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور  از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۶:۳۶
مجید روزی