جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۳۲ مطلب با موضوع «چشمانمان رازیباکنیم بادیدن زیبایی ها» ثبت شده است

چشمانمان را زیبا کنیم(81)

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۳۹ ب.ظ

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

معلم اخلاقی که با لباس چریکی مشهور است 

دانشمندی که در رقابت علمی برترین است در سیاست صاحب سبک است 

عارفی که در هنرمندی بینظیر است 

جلال خدا را به همراه جمال او میدید 

در تربیت استاد ماهری بود چه برای میدان نبرد چه در کلاس درس علمی 

 

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۳۹
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(80)

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۳۷ ب.ظ

 

ای حسین!

در ڪربلا، تو یڪایڪ شهدا را

در آغوش مے‌ڪشیدی، مے ‌بوسیدی،

وداع مے‌ڪردی..

آیا ممڪن است هنگامے ڪہ

من نیز بہ خاڪ و خون خود مے‌غلطم،

تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا بہ تو

و بہ خدای تو سیراب ڪنی؟

 

 قسمتی‌ازیک‌دلنوشتہ‌شهیددکترمصطفی‌چمران

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۳۷
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(79)

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۴۵ ب.ظ

  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانمان را زیبا کنیم

66_فکر می کردم بدنش مقاوم است که در آن هوای گرم اصلا آب نمی خورد. بعد از اذان  وقتی دیدیم چه طوری آب می خورد، فهمیدیم چه قدر تشنه بوده .

67_برای نماز که می ایستاد ، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار به ش گفتم « چرا سر نماز این طورمی کنی؟ » گفت « وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد.»با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۴۵
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایها(78)

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۴۳ ب.ظ

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

61از خط که برگشتیم . مرخصی رد کردم و یک راست آمدم خانه . دل توی دلم نبود. قبل از عملیات که زنگ زده بودم ، دخترم مریض بود. حالش را پرسیدم ، خوب بود. زنم گفت « یک خانم عرب آمد دم در . گفت بچه را بردار برویم دکتر . دوا ها را هم خودش گرفت.»

62 بلبل لاکردار معلوم نبود چه طور رفته آنجا . به هزار بدبختی رادیاتور را باز کردیم که سالم بیاوریمش بیرون. دکتر این پا وآن پا می کرد تا بالاخره توانست دستش را ببرد لای پره ها و بکشدش بیرون . نگهش داشت تا حالش جا بیاید. می خواند. قشنگ می خواند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۴۳
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(77)

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۳۵ ب.ظ

  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

51موقع غذا سرو کله عرب ها پیدا می شد ؛ کاسه و قابلمه به دست ، منتظر . دکتر گفته بود « اول به آنها بدهید ، بعد به ما. ما رزمنده ایم ، عادت داریم . رزمنده باید بتواند دو سه روز دوام بیاورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۳۵
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(76) باالگوگرفتن ازچمران

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۳۴ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

46  کم کم همه بچه ها شده بودند مثل خود دکتر ؛ لباس پوشیدنشان، سلاح دست گرفتنشان ، حرف  زدنشان. بعضی ها هم ریششان را کوتاه نمی کردند تا بیش تر شبیه دکتر بشوند. بعدا که پخش شدیم جاهای مختلف، بچه هارا از روی همین چیز ها می شد پیدا کرد. یا مثلا از این که وقتی روی خاک ریز راه می روند نه دولا می شوند، نه سرشان را می دزدند. ته نگاهشان را هم بگیری، یک جایی آن دوردست ها گم می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۳۴
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(75)

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۸:۲۸ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

41 سر سفره ، سرهنگ گفت « دکتر ! به میمنت ورود شما یه بره زده ایم زمین. » شانس آوردیم چیزی نخورده بود و این همه عصبانی شد. اگر یک لقمه خورده بود که دیگر معلوم نبود چه کار کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۲۸
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(74)

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ب.ظ

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

36 حدود یک ماه برنامه اش این بود؛ صبح تا شب سپاه و برنامه ریزی، شب ها شکار تانک . بعد از ظهرها ، اگر کاری پیش نمی آمد، یک ساعتی می خوابید.

37 تلفنی به م گفتند « یه مشت لات و لوت اومده ن ، می گن می خوایم بریم ستاد جنگ های نامنظم . » رفتم و دیدم . ردشان کردم . چند روز بعد ، اهواز ، با موتورسیکلت ایستاده بودند کنار خیابان . یکیشان گفت « آقای دکتر خودشون گفتن بیاین . » می پریدند؛ از روی گودال ، رود ، سنگر . آرپی جی زن ها را سوار می کردند ترک موتور، می پریدند. نصف بیش ترشان همان وقت ها شهید شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۵
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(73)

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هر کس تاریخ مومنی را بنگارد مانند ان است که او را احیاءکرده است  پیامبر عظیم الشان السلام محمد رسول الله صل الله و علیه و اله و سلم

چند ماهی از بی خبری نسبت به حاج اقا ابو ترابی میگذشت که شهید چمران با دوستان نزدیک ابوترابی دیدار داشت به انها گفت ابو ترابی را به جوانان معرفی کنید چرا که جوانان امروزی الگوهای امروزی  نیاز دارند ابوترابی بنده خاص خدا بود

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۲
مجید روزی

چشمانمان را زیبا کنیم(72)

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ۰۸:۱۶ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 31 آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش . ازش حساب می بردم . یک روز رفتم خانه شان ؛ دیدم پیش بند بسته ، دارد ظرف می شوید. با دخترم رفته بودم . بعد از این که ظرف هارا شست. آمد و با دخترم بازی کرد. با همان پیش بند.

 32وقتی دید چمران جلویش ایستاده ، خشکش زد. دستش آمد پائین و عقب عقب رفت. بقیه هم رفتند. دکتر وقتی شنیده بود شعار می دهند « مرگ برچمران » آمده بود بیرون رفته بود ایستاده بود جلویشان. شاید شرم کردند، شاید هم ترسیدند و رفتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۱۶
مجید روزی