عبورازسیم خاردارنفس (۵۳)
🍀﷽🍀
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #قسمت53
با شنیدن این حرف، با چشم های گرد شده نگاهش کردم و گفتم: ــ یعنی چی؟ کمی مِن ومِن، کرد و گفت: ــ منظورم اینه باهاش راحتی دیگه. عصبانی شدم، ولی خودم را کنترل کردم وبدون این که حرفی بزنم، راهم را ادامه دادم. سارا هم بدون معطلی به طرف ماشین آرش رفت. صدای حرکت ماشین نیامد، کنجکاو شدم چرا حرکت نمی کند. برای همین به بهانه ی این که می خواهم بروم آن سمت خیابان سرم را به طرف ماشین آرش چرخواندم.