تنها میان داعش قسمت چهارم
*✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_چهارم* *💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.* *اگر لحظهای سرش را میچرخاند
*✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_چهارم* *💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.* *اگر لحظهای سرش را میچرخاند
✍️ #تنها_میان_داعش *#قسمت_اول* *💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،* *تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.* *دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!*