راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۳۴ مطلب با موضوع «تنها میان داعش» ثبت شده است

تنها میان داعش قسمت چهاردهم

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ق.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_چهاردهم* *💠

بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم.* *گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۱
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت سیزدهم

يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_سیزدهم* *💠

شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند.* *هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.* *💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۱۴:۴۳
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت دوازدهم

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

*✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_دوازدهم* *💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۷
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت یازدهم

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ق.ظ

* *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_یازدهم* *💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۰۸:۴۲
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت دهم

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۳۹ ب.ظ

*✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_دهم* *💠

عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم.* *عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.* *💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۹ ، ۱۴:۳۹
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت نهم

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

 

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_نهم* *💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۲:۴۳
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت هشتم

سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۵۲ ق.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_هشتم* *💠

دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!»* *تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۰۸:۵۲
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت هفتم

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۱۲ ق.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_هفتم*

*💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد.* *زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۰۱:۱۲
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت ششم

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ق.ظ

 

*مجموعه گروهای داستان کوتاه* *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_ششم* *💠

حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.* *از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»* *💠 او همچنان #عاشقانه عهد می‌بست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیه‌السلام خوش بودم که امداد #حیدری‌اش را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۱
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت پنجم

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ق.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_پنجم* *💠

انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مردانه‌اش به نرمی می‌لرزید.* *موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت می‌درخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه‌اش چسبیده بود که بی‌اختیار خنده‌ام گرفت.* *💠 خنده‌ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۰۱:۱۴
مجید روزی