راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۳۴ مطلب با موضوع «تنها میان داعش» ثبت شده است

تنها میان داعش قسمت بیست و پنجم

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ

 

 #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_پنجم

 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.

می‌دانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.

 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۴۲
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت بیست و چهارم

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۲۶ ب.ظ

✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_چهارم

💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۹ ، ۱۵:۲۶
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت بیست و سوم

شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۵۷ ب.ظ

 

 #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_سوم

 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این #خمپاره‌ها فرشته مرگم باشند، اما نه!

من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.

 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۵۷
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت بیست ودوم

پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۳۴ ب.ظ

✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_دوم

💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند.

پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او ازشدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۴
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت بیست ویکم

چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ق.ظ

 

💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۱:۲۱
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت بیستم

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۵۳ ق.ظ
 

 

💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۶:۵۳
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت نوزدهم

يكشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۲۶ ق.ظ
 

 

#قسمت_نوزدهم

💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۰۰:۲۶
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت هجدهم

جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ ب.ظ

 

*#قسمت_هجدهم*

*💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۲۳:۲۵
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت هفدهم

پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۰۶ ب.ظ

 

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_هفدهم* *💠

ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست* *#داعشی‌ها همه تن و بدن‌مان می‌لرزید.* *اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»* *💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۶
مجید روزی

تنها میان داعش قسمت پانزدهم

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۳۶ ق.ظ

 *✍️ #تنها_میان_داعش* *#قسمت_پانزدهم* *💠

در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم.* *دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم.* *💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۶
مجید روزی