نجات درثانیه های آخر

در آن شرایط خطر پریدن با چتر کمتر از مرگ نبود، اما چارهای جز پرش نداشتم. سرانجام مجبور به پرش شدم
در آن شرایط خطر پریدن با چتر کمتر از مرگ نبود، اما چارهای جز پرش نداشتم. سرانجام مجبور به پرش شدم
قسمت هشتم | امداد غیبی | ...ادامه دارد
خیلی وقتها تو دشواریها و سختیهای مسیر زندگی، پیش میاد که منتظر یه اتفاق خوب، یه معجزه یا امداد غیبی هستی... یکی از اون امدادهای غیبی رو از زبون محمد جواد داستانمون میشنویم...
...ادامـــــه دارد موسسه فرهنگی و هنری سبک زندگی آل یاسین تقدیم میکند.
می گفتم جنگ بهت ساخته و می گفت: نه تا اینها آب نشود، خدا مرا قبول نمی کند.
ترکش خمپاره به سرش[1]اصابت کرده بود و صورتش را داغان، همرزمانش گمان کرده بودند که او شهید شده است اما صدایی که از حنجره اش بیرون می آمد، نشان از مجروحیتش می داد.