«ایران» به روایت مادرش ایران
«ایران» به روایت مادرش
اغلب به جای روسری چفیه میبست و کفش کتانی میپوشید. یک بار آلبومش را باز کرده و پرسیده بود کدام یک از عکسهایم برای مزارم خوب است ؟
اغلب به جای روسری چفیه میبست و کفش کتانی میپوشید. یک بار آلبومش را باز کرده و پرسیده بود کدام یک از عکسهایم برای مزارم خوب است ؟
آخرین مسئولیت سیدجمال در لشکر تبلیغات گردان حضرت علیاکبر(ع) بود.در حقیقت سید فرمانده معنویت گردان بود
نمیشود کتابخوان حرفهای بود و نام پرفروشترین کتاب دفاع مقدس یعنی «خاکهای نرم کوشک» را نشنید؛
| ||
عملیات کربلای هشت فرا رسیده بود. سیدمحمود شب عملیات طبق رسم شب های عملیات با دوستانش وداع کرد. او که به پهنای صورت اشک می ریخت به فرمانده اش گفت از این عملیات برنمی گردم. |
غزل اول
عطر اخلاص تو عالمگیر شد
گوشهای از نینوا تصویر شد
گرچه شمری بار دیگر شد پدید
باز هم خون برتر از شمشیر شد
میخروشید از نگاهت اقتدار
زین صلابت دشمنت تحقیر شد
حاجیان زلف خود اهدا میکنند
عاشقان را بذل سر، تقصیر شد
شام هجرانت سحر شد عاقبت
با گلویت خنجری درگیر شد
لحظة وصلی سراسر شور و عشق
در کدامین شب چنین تقدیر شد؟
مدعی پنداشت راهت شد تمام
راه و رسمت در جهان تکثیر شد
اینکه هر جا قطعهای از کربلا است
روز عاشورای تو تفسیر شد
عکس تو در قاب جانها جا گرفت
قلبهای مرده هم تسخیر شد
ای شفیع روز محشر، ای شهید
دست ما بردامنت زنجیر شد
یار غائب را سلام از ما رسان
وعدهی دیدار یاران دیر شد
غزل دوم
باید از خون غزلی ساخت و رفت
یا که بر مدعیان باخت و رفت
عاشقی مضطرب وصل تو بود
سر به دامان تو انداخت و رفت
چون وصال تو بهایش جان است
عمر خود را به تو «پرداخت» و رفت
باز چون قصه پروانه و شمع
حد این فاصله نشناخت و رفت
تا نگاهت به نگاهش پیچید
چه نجیبانه «سر انداخت» و رفت
پا به میدان بلای تو نهاد
گوی چوگان تو شد، تاخت و رفت
غزل سوم
باز هم صحبت از آن راز مگوست
سخن از میکدهای تو در توست
موج در موج خروشان شده اشک
همچو سیلی که روان درهرسوست
سِرّ سَر را نتوان کرد عیان
سربهمهر است پیامی که از اوست
رسم عشاق به هنگام وصال
بر زمین ریختن جام و سبوست
راه صدساله به یکشب طی شد
نوبت خنجر و رگهای گلوست
مدعی گرچه جسور است ولی
عاجز از معرکهای رو در روست
زلف یاران چه شکوهی دارد
چونکه پیچیده به دستان عدوست