«ایران» به روایت مادرش ایران
«ایران» به روایت مادرش

اغلب به جای روسری چفیه میبست و کفش کتانی میپوشید. یک بار آلبومش را باز کرده و پرسیده بود کدام یک از عکسهایم برای مزارم خوب است ؟ دوستش خندیده و گفته بود: اولا عکس شهدا را برسرمزارشان میگذارند، مگر تو شهیدی؟
به گزارش سرویس «فرهنگحماسه» ایسنا، ایران قربانی در روستای «هندلان» از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. او قلم بسیار زیبایی داشت. زیبا مینوشت و زیباتر قرائتشان میکرد. چون اهل کتاب و تفکربود، شعرهایش به جان بچهها مینشست. رابطه خوب و نزدیکی با معلمان و دوستانش داشت. همه، ایران را دوست داشتند.
ایران در همه فعالیتهای پرورشی دبیرستان زینبیه اولین بود. از آنجایی که شرایط حضور در جبهه را نداشت با توجه به این که ذوق و قریحه شعر سرایی داشت برای رزمندگان شعر میسرود.
اغلب به جای روسری چفیه میبست و کفش کتانی میپوشید. یک بار آلبومش را باز کرده و پرسیده بود کدام یک از عکسهایم برای مزارم خوب است ؟ دوستش خندیده و گفته بود: اولا عکس شهدا را برسرمزارشان میگذارند، مگر تو شهیدی؟ دوما تو دختری، دختر را چه به شهید شدن؟ ایران اخم کرده بود که نمیخواهم در بستر بمیرم و دوستش عکسی را که ایران با چفیه و به قول خودشان با روسری فلسطینی انداخته بود انتخاب کرد.
همیشه باور محکم ایران راه را برایش باز میکرد. او در روزهایی به شهادت فکر میکرد که شهر کوچک میانه حتی یکبار هم بمباران نشده بود اما دل دریایی ایران ، بهترین ها را می خواست. نه فقط درفکر، بلکه در عمل هم درکارهای خیر پیشتاز بود و در تمام تشییع جنازههای شهدای شهرش حضور داشت.
شیفته امام بود. از امام که صحبت میکرد به وجد میآمد و حتی اشکش سرازیر میشد . صدای اذان که در مدرسه میپیچید یکی از اولین کسانی که برای نماز میرفت، ایران بود.
مادرش میگوید : مدتی بود هنگامی که آب به صورتش میزد چشمش اذیت میشد. برای همین مدتی نتوانست وضو بگیرد. مقداری خاک تیمم به خانه آورد . قسمتی از خاک را الک کرد و داخل کمدش گذاشت. علت را که پرسیدم گفت: «مامان اگر لیاقت شهادت داشتم توی این خاک برایم سبزه بکار و روی سنگ مزارم بگذار.» ازحرفش جا خوردم اما طولی نکشید که ایرانِ من در بمباران دبیرستان زینبیه به آرزویش رسید. به وصیتش عمل کردم و در همان خاک سبزه کاشتم و روی قبرش گذاشتم. تا 40 روز آن تکه خاک سبز سبز بود.
نیایشهای ایران
آه ای خدای مهربانم ! شاهد باش که تمام وجودم لبریز از تو شده، خدایا شاهد باش که چگونه این قلب پژمرده، امشب و روز و غروب و سپیده دم در همه حال به یاد توست ...
خدایا از تو تمنا دارم که در همه حال با من باشی که من در همه حال به یاد تو خواهم بود. مددم رسان که کار و درس خواندنم، زندگی کردنم، هدفم و مردنم همه به خاطر تو و برای تو باشد .
همیشه دلم میخواست کوهی باشم و در مقابل ظلم کاخ نشینها قد علم کنم.
همیشه دلم میخواست آزاد باشم و سینه خصم را بشکافم.