جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۱۱ مطلب با موضوع «درس های بزرگان حکایت هاوداستان ها» ثبت شده است

تازه مسلمان شده !!

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۲۲ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
نقل میکنند حوالی همدان شخصی یهودی زندگی میکرد خبر دادند مسلمان شده بشدت اهل مسجد و منبر و تهجد  است تا جایی که جماعتی مشتاق او شدند عالم بزرگی که اهل بصیرت بودند او را احضار کردند از او سوال کردند تو فرزند فلانی هستی تازه مسلمان شده گفت بله عالم گفت پدرت یهودی بود گفت بله عالم گفت تو تازه مسلمان شده ای طرف گفت بله حاج اقا گفت چطور است که تو تازه مسلمان شده مرتب در اعتکاف و تهجد هستی ولی ما نمیتوانیم
یهودی مدعی مسلمان شده فهمید نقشه اش لو رفته پس از ترک محضر عالم گم و گور شد



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۲۲
مجید روزی

عدالت خدا

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۱۹ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم
داستانی از اسرار عدالت الهی

روزی حضرت موسی (ع) به طور سینا می‌رفت. در مسیر راه عبادتگاهی دید که سقفش ویران شده بود. نزدیک‌تر رفت و دید مردی در زیر آوار مانده است. جنازه را بیرون کشید دید یکی از مؤمنان شهر است. ناراحت شد و او را در بیابان دفن کرد تا طعمه حیوانات نشود. به طور سینا آمد و در عدل خدا برایش سؤالی پیش آمد. پرسید: خدایا! صبح که از خانه بیرون آمدم ظالمی مُرده بود، که جنازه او را در میان تابوتی طلایی با غلامانی دست به سینه دیدم که با احترام و عزت بسیار او را دفن می‌کردند. ولی این مؤمن با ذلت در زیر آوار مانده بود و من با غربت، او را دفن کردم. حضرت موسی (ع) گفت: خدایا! از این راز عدالتت آگاهم کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۱۹
مجید روزی

دلنوشته

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۱۳ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

*🙎‍♂🙎امشب فرزندان  خود را  اینطور دعاڪنیم :*👇
💚
*✔️ڪامل و زیبا با آموزش*از *خداوند در قرآن ڪریم*
💖
*1-‏(یا حافظ)*
🤲بارالها تو فرزندانم را بدون اینڪه من قدرت و توانایی داشته باشم به من عطا فرمودی، پس آنها را در پناه خودت بدون توان من حفظ بفرما، ڪه من قدرت محافظت از آنان را در تمامی لحظات ندارم.
💙
*2-‏(یا ڪافی )*
🤲بار الها آنها را از هر بدی و شر، و چشم زخم، و ضرر حفظ بفرما.
❤️
*3-‏(یاشافی)*
خداوندا آنها را از مرض ها محافظت بفرما، و اگر بیمارند شفا عنایت بفرما.
💜
*4-‏(یارحیم)*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۱۳
مجید روزی

نخود سیاه

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۰۶ ب.ظ

 

بنام خدا

دنبال نخود سیاه فرستادن !

نخود سیاه تنها برای تهیه ی "لپه" کاشته می گردد. همه ی نخودها به همان گونه که درو می شوند استفاده می گردند و آنها را تغییر شکل نمی دهند جز نخود سیاه که هیچ گاه به صورت اصلی برای فروش به بازار نمی برند و چون به عمل آمد نخست آن را در آب می ریزند تا خیس بخورد و به صورت "لپه" در بیاید سپس می فروختند.

نخود سیاه در هیچ مغازه ای پیدا نمی شود، در گذشته هیچ کس هم دنبال نخود سیاه نمی رفت و در اصطلـاح اگر کسی را به دنبال نخود سیاه می فرستادند، در حقیقت او را به دنبال چیزی فرستاده بودند که در هیچ دکانی پیدا نمی شد و به همین دلیل از معنی مجازی آن این گونه فهمیده می شد که می خواسته اند او را دنبال کاری دروغین بفرستند تا از رازی یا داستانی باخبر نشود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۶
مجید روزی

نکته مهم

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دو نوع دیدگاه نسبت به دنیا وجود داره

اگه از یک مگس بپرسید: آیا این اطراف گلی دیده؟ به شما میگه: من اصلا گلی ندیدم ولی کلی آشغال این اطراف وجود داره.

اما اگه از یک زنبورِ عسل بپرسید: آیا این‌جا آشغالی دیده؟ بهتون میگه: نه هیچ آشغالی نبود، اینجا فقط گل‌های خوش عطر وجود داره...

ما آدم‌ها نیز همون چیزی رو که همیشه بهش فکر می‌کنیم و به دنبالشیم، به دست میاریم.
 شما اغلب اوقات به چه چیزی فکر می‌کنید و به دنبال چه چیزی هستید؟

اغلب به شکست، مشکلات و مسائل منفی فکر می‌کنید یا به موفقیت، خوشبختی، آرامش، سلامتی و پیدا کردن راه‌حلی برای مشکلات...؟!



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۴
مجید روزی

کدام دوربین خوبه ؟

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۵۵ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دوربین

چه خوب که دوربین هست !

🔶 اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد .

خدا رو شکر دوربین بود!

دوربین بود که ثبت کنه این رشادتها رو !

🔷 اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال ، مین فسفری رو محکمتر بغل می کردند ، مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب می کرد !

داغ بود ، خیلی داغ ، مین فسفری منفجر می شد ، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب می شود و شعله ور میشه .

 

🔷 ارتشیها و سپاهیها وبچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر می کردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید و با هیچ وسیله‌ای خاموش نمی شد و آنها می سوختن ...

می سوختن ... 

می سوختن ... و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد !!!

کی فهمید ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۵۵
مجید روزی

شناخت تفکر

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۳۱ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

1- شناخت نوع تفکر

نوع تفکر و تحلیل های خود را بشناسیم. متوجه شویم تا چه اندازه در ارزیابی موقعیتها و رفتار انسان ها خوشبین، بدبین یا واقع بین هستیم. بدین ترتیب به سرعت تابع قضاوت ها و برداشت های اولیه خود نمی شویم و از بازخوردهای نامتناسب خوددا  هفت تمرین برای خود آگاهی بیشتر

 

2- عزت نفس بالا

با خود به آرامش برسیم، خود را ببخشیم عزت نفس داشته باشیم، خود را دوست بداریم و خود را از خشم و کینه رها کنیم . در چنین اوضاعی قادریم دیگران را نیز دوست بداریم، آنها را ببخشیم و خالی از کینه و نفرت ارتباط برقرار کنیم.ری می کنیم.

 هفت تمرین برای خود آگاهی بیشتر

 

3- شناخت نقاط ضعف و قوت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۳۱
مجید روزی

این سبد بزرگ دروغ من است

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ب.ظ

 

حکایتی هارون‌الرشید و بهلول دانا

روزی هارون رشید تصمیم میگیرد تا در بین مردم شهر خود مسابقه ای به نام هرکس بزرگترین دروغ را برای من بگوید دخترم را به او خواهم داد . روز اول چند نفر پیش او می آیند وهرکس دروغی میگوید : یکی میگوید :(من کره زمین را روی دست هایم چرخانده ام ) نفر دیگر میگوید :(من در یک راه که راهزن داشت همه را کشتم و بقیه رو نجات دادم ) هارون رشید گفت همه راست است روز پنجم به پادشاه خبر آوردند وگفتند بهلول میگوید بزرگترین دروغ را برای پادشاه اورده ام اما دروغ نمی توانداز در ورودی شهر داخل شود باید به بیرون شهر بیایید

هارون گفت باشد قبول است
وقتی به بیرون رسیدند
بهلول گفت این سبد بزرگ دروغ من است
هارون گفت دروغت را برایمان بگو :

بهلول گفت :پدر شما در زمانی که این قصر را ساخت از پدر من ۱۰۰۰۰سکه طلا گرفت وگفت بعدا از پسرم سکه ها را بگیرید هارون گفت این دروغ است بهلول گفت پس من باید با دختر شما ازدواج کنم هارون گفت این سخن راست است بهلول گفت پس باید سکه های من را بدهید

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۶
مجید روزی

 

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۴
مجید روزی

واقعه‌ای دوری که تبدیل شد به حقیقتی نزدیک…

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ

 

واقعه‌ای دوری که تبدیل شد به حقیقتی نزدیک…

مـرگ بـرای ما صـدای کــشدار آمبولانسی بود که مــحو می‌آمد و محو گم می‌شد

مـرگ «به حرمت و شرف لا اله الا الله» تشییع کنـندگان تـابوتی بود که

از توی پنـجره دید مـیزدیم و بعد پرده را می‌انــداختیم و برمی‌گشتیم سر کارمان

مــرگ سطلهای پـراز گل کنـار اتوبان تهران-قم بود که اگر راهمان

مـی‌افتاد پنجشـــنبه‌ها از کنارشان گـاز می‌دادیم و رد می‌شدیــم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۵۸
مجید روزی