✧✾════✾✰✾════✾✧
نخواه گناه کنی! گناه نمیکنی
یه جوان زیبائی بود به نام ابن سیرین
شغل این جوان پارچه فروشی بود
مغازه هم نداشت فقط یه سبد داشت
که رو سرش میذاشت و تو این کوچهها
راه میافتاد و کاسبی میکرد
✧✾════✾✰✾════✾✧
نخواه گناه کنی! گناه نمیکنی
یه جوان زیبائی بود به نام ابن سیرین
شغل این جوان پارچه فروشی بود
مغازه هم نداشت فقط یه سبد داشت
که رو سرش میذاشت و تو این کوچهها
راه میافتاد و کاسبی میکرد
پیرمردی با چهرهای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!!! مرد زرگر قهقههای زد وبا کمال ناباوری گفت: درست است که چهرهای دلربا دارید اما هرگز گمان نمی کنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد! در همین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنها خواست که تا اوحساب کتاب می کند، در مغازه بنشینند. باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در کنار شیخ نشست. با تعجب از آن خانم سوال کرد: که چرا در کنار شیخ نشستی؟
تقریبا همه رفیقای هم سنم آدمای موفقی شدن فقط یکیشون هرروز بدبختتر میشه
اونم بخاطر اینه قبل هرکاری باهام مشورت میکنه
موضوع:مشورت کردن
آیه
: وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون َ (شوری۳۸)
و آنان که امر خدایشان را اجابت کردند و نماز به پا داشتند و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام میدهند و از آنچه روزی آنها کردیم (به فقیران) انفاق میکنند.
روایت
مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»: اَلمُستَشیرُ مُتَحَصِّنٌ مِنَ السِّقطِ. کسی از لغزش و خطا مصون میماند که در کارها با دیگران مشورت میکند. (فهرست غرر، ص ١٨٣)
داستان
یکی از مؤلفههای اصلی بصیرت و ازجمله مواردی که در زمانهای مهم و سرنوشتساز مانند انتخابات میتواند خود را نشان دهد (موقعیتشناسی) است. امر مهم و خطیری که هرچه آحاد مردم نسبت بدان توجیه گردند هم در میزان مشارکت و هم در انتخاب اصلح تأثیرگذار خواهد بود. موقعیتشناسی دارای 2 شاخص اصلی زمانشناسی و مکانشناسی است:
1- زمانشناسی:
گویند که …
بعد از طوفان و بالا آمدن آب و غرق شدن خلایق ، جبرییل ملک مقرب نزدش آمد و گفت : چندی پیش شغل تو نجاری بوده است حالا کوزه بساز . !
او کوزه زیادی ساخت ، جبرییل گفت : خدا می فرماید : کوزه ها را بشکن ، او هم چند عدد از کوزه ها را بر زمین زد و شکست . بعضیها را آهسته و بعضی را با اکراه شکست ، جبرییل دید او دیگر نمی شکند .
گفت : چرا نمی شکنی ؟ فرمود : دلم راضی نمی شود ، من زحمت کشیده ام اینها را ساخته ام .
جبرییل گفت : ای نوح مگر این کوزه ها هیچ کدام جان دارند ، پدر و مادر دارند و . . . ؟ !
آب و گلش از خداست ، همین قدر تو زحمتش را کشیده ای و ساختی ، چطور راضی به شکستن آنها نمی شوی ، چگونه راضی شدی خلقی که خالق آنها خدا بود ، و جان و پدر و مادر و . . . داشتند را نفرین کردی و همه را به هلاکت رساندی ؛ از اینجا او گریه بسیار کرد و لقبش نوح شد
جامع النورین ص 122
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
*شباهت*
گنجشکی در بالای درختی
بزرگ لانه کرده بود و چهار جوجه در لانه داشت. روزی روباه مکار و حیله گر از کنار درخت عبور کرد و متوجه لانه گنجشک و جوجه هایش شد.
گنجشک را صدا زد و گفت :
من خیلی گرسنه ام ، یا یک جوجه خود را پایین بینداز یا اینکه میام بالای درخت و همه شما رو میخورم!!
بیچاره گنجشک هرچه التماس کرد
فایده نداشت و روباه همچنان تهدید میکرد ، ناچارا گنجشک یک جوجه خود را پایین درخت انداخت و روباه آن را خورد و رفت.
فردا دوباره روباه آمد
و گنجشک را تهدید کرد و گنجشک بیچاره از ترس و ناچاری یک جوجه دیگر خود را هم پایین درخت انداخت و طعمه روباه مکار شد.
روز سوم هم
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خارجی خود را مقابل مغازه قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت خواست.
قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کنه ، مردی از یک پراید مدل هفتاد پیاده شد و به مغازه قصابی داخل شد.
او 5 کیلو گوشت بره ، 3 کیلو گوشت چرخ کرده و یک کیلو گوشت با استخوان درخواست کرد.
مرد ثروتمند منتظر ماند تا صاحب پراید از آنجا برود.
سپس از قصاب پرسید: مگه شغل این مرد چیه؟
قصاب پاسخ داد: او کار نمی کند ، اما با سه زن بیوه ای ازدواج کرده است که پس از مرگ شوهرانشان، صاحب اموال و املاک آنها شده اند.
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و سپس 10 کیلو گوشت بره ، 5 کیلو گوشت فیله و 5 کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب خرید و به خانه خود آورد.
وقتی همسرش دید که او چه با خود آورده ، پرسید که مگر قرار است میهمانی داشته باشند؟
شوهر جواب داد که : نه بابا چه مهمونی؟
من می خواهم قبل از اینکه صاحب پراید به سراغ تو بیاد از ثروتم لذت ببرم!
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه فعلی شما در زندگیتان،وابسته به نوع کلام شما در گذشته است
کلمات مانند دانه هستند.هنگامی که شما کلمهای را بر زبان میآورید،شما به آن جان میبخشید و اگر به گفتن آن ادامه دهید،در نهایت به واقعیت شما تبدیل میشود
همواره زندگی شما در جهت کلام شما حرکت میکند. خواه بدانید یا ندانید شما در حال پیشگویی آیندهتان هستید. بر زبان آوردن جملاتی مانند: من خوشبخت هستم، من قوی هستم، من رویایم را تحقق میبخشم تنها مثبت اندیشی صرف نیست. با گفتن چنین جملاتی، شما در حال پیشگویی پیروزی و موفقیت برای آیندهتان هستید
بسیاری افراد خلاف این را پیشگویی میکنند،آنها میگویند: من هیچوقت به موفقیت چشمگیری دست نمییابم، هیچوقت تناسب اندام خود را بدست نمیآورم،کسب و کار کِساد است، به احتمال زیاد اخراج میشوم.آنها نمیدانند که با این کار در حال پیشگویی شکست خود هستند.به عبارت دیگر، آنها با کلام منفیشان شکست،متوسط بودن و کمبود را به زندگی خود فرا میخوانند
باقالی فروش برای فروشش داد میزنه؛ باقالی!باقالی …
اما هیچ جواهر فروشی برای فروشش داد نمیزنه : جواهر !جواهر …