رمان عبور ازسیم خاردار نفس قسمت (۱)
چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ
🌷بسمـ اللّهـ الرّحمن الرّحیمـ🌷
#قسمت1 جلو در دانشگاه با دوستهایم در حال حرف زدن بودیم که یاد جزوه ام افتادم، رو به سارا گفتم: – پس این جزوه ام چی شد؟ سارا هینی کشید و گفت: – دست راحیله، صبر کن الان میگم بیاره. گوشی را از جیبش در آوردو از ما فاصله گرفت، بعد از چند دقیقه آمد. – الان میاره. نگاه دلخوری به او انداختم.