اهم فعالیت ها جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری تربیت و آموزش راوی اعزام راوی به کاروان های راهیان نور اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل
مقابله با فتنه و فتنهگران را از مهمترین سوابق فرمانده میتوان دانست. آنطور که خودش میگفت: موسوی و کروبی متهمان اصلی این ماجرا هستند و حداقل مجازات برای اینها اعدام است.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کردستان، سرپل ذهاب، تنگه مرصاد، دوکوهه، شلمچه، طلائیه و خین، وجب به وجب خوزستان، خیابان های تهران در فتنه 88 و کوچه پس کوچه های سوریه گام های استوار مردانه اش را لمس کرده اند.
ارتباط شهید عبدالحمید دیالمه و شهید حبیبالله روستایی با انجمن حجتیه
نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به سردبیری مهدی همازاده اداره میشود، در شماره پنجم (خرداد۹۱) پروندهای راه به اندیشهها و عملکرد انجمن حجتیه اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه میخوانید به قلم «رضا اکبری آهنگر» نوشته شده است
به مناسبت سالروز شهادت شهید محمود کاوه نگاهی به «کتاب کاوه» خالی از لطف نیست که کوروش علیانی آن را نوشته و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است.
به گزارش فتن، «کتاب کاوه»، این کتابی است که صد تصویر دارد تا یک تصویر کامل از «محمود کاوه» ارائه دهد، اما به اعتراف مقدمه کتاب، آن مردی که با نام محمود کاوه زندگی کرده، با این تصاویر روی کاغذ تفاوتهای بسیاری دارد، تفاوتهایی مثل تفاوت یک انسان با عکسهایش.
بنیصدر ما را به جلسه راه نمیداد! با اینکه فرمانده عملیات خوزستان بودیم، اما بنیصدر اصلاً ما را به جلسهها راه نمیداد. ما میرفتیم خدمت آقا و ایشان دست ما را میگرفت و میبُرد در جلسه. بنیصدر هم دیگر جرأت نمیکرد چیزی بگوید. اصلاً حضور ما در آن جلسات، با حمایت حضرت آقا بود تا واقعیتهای جنگ را برای اعضا بگوییم.
«نصرالله» پدرش، در «عملیات خیبر» و هم چنین برادرش در «عملیات والفجر 8» شربت شهادت نوشیده بودند و او مدتی قبل از شهادتش، از خواسته بود که در صورت شهادت، پیکرش را در «گلزار شهدا» به خاک نسپارند
فرمانده بیشتر وحشت کرد. از حاج آقا خواهش کرد: لطفا آنها را ساکت کنید. در جواب فرمانده، حاج آقا فرمود: اگر اجباراً مرا به این اردوگاه انتقال داده اید که بنده با اسرا صحبت کنم، برو داخل دفترت، چون اسرا شما را می بینند، خشن تر می شوند.