راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

ارتفاعی به نام پسِ کلّة جبار

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۳ ب.ظ

 


داشتیم برای حمله آماده می‏شدیم. هر کس به کاری مشغول بود. یکی وصیتنامه می‏نوشت. دیگری وسایلش را آماده می‏کرد و آن یکی وضو گرفته و به لباس و صورتش عطر می‏زد. فرمانده نگاهی به جبّار کرد و گفت: آقا جبّار شب حمله‏اس‏ها!
جبّار خمیازه کشید و گفت: می‏دانم.
ـ نمی‏خواهی یک دست به سر و صورتت بکشی؟
ـ مگر سر و کله‏ام چشه؟
علی خنده‏کنان گفت: منظور فرمانده، موهای نازنین کلّه مبارک شماست!
جبّار با اخم به علی نگاه کرد و گفت: سرت به کار خودت باشد. صلاح مملکت خویش خسروان دانند!
دیگر نه فرمانده و نه کس دیگر حرفی زد. این جبّار از آن موجودات عجیب روزگار بود. با آن قد دراز و بدن لاغر و سر و وضع ژولیده، اگر می‏دیدیش چه فکرها که درباره‏اش نمی‏کردی. اما انصافاً در جنگیدن رو دست نداشت. شجاع و دلیر و بی‏کلّه! اما مشکل اصلی واقعاً کلّه‏اش بود! همیشة خدا موهایش ژولیده و پس کلّه‏اش موها شاخ شده بود! بی‏انصاف نمی‏کرد یک شانه به آن موهایش بکشد که یک دسته‏اش به طرف شرق و طرف دیگر به سمت غرب بود. به حرف هیچ‌کس هم تره خرد نمی‏کرد.
عملیات شروع شد و ما به قلب دشمن زدیم و از ارتفاعات حاج عمران بالا کشیدیم. آفتاب در حال طلوع بود که یکی از ارتفاعات صعب‏العبور را فتح کردیم. همان بالا از خستگی نفس نفس می‏زدیم که بی‏سیم‏چی دوید طرف فرمانده و گفت: فرماندهی تماس گرفته، می‏پرسند روی کدام ارتفاع هستید؟
فرمانده کمی سرش را خاراند و گفت: واللّه روی نقشه هیچ اسمی از این ارتفاع ندیدم.
علی خنده‏کنان گفت: می‏گویم اسمش را بگذارید «پسِ کلّه جبّار!» آخه می‏بینید که، دامنه‏اش همه‏اش شاخ شاخه. مثل پسِ کلّه آقا جبّار.
جبّار آن طرف‌تر بود و چیزی نمی‏شنید.
چند ساعت بعد یکی از بچه‏ها رادیواش را روشن کرد. صدای مارش عملیات بلند شد. بعد گوینده با هیجان گفت: شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید! رزمندگان دلیر ما دیشب پس از یورش به دشمن بعثی در ارتفاعات حاج عمران در غرب کشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق‏الجیشی پسِ کلّه جبّار و… را آزاد کنند.
جبّار یکهو از جا جست. بچه‏ها از شدّت خنده روی زمین ریسه رفتند. جبّار با عصبانیت فریاد زد: کدام بی‏معرفت اسم اینجا را گذاشته پسِ کلّه جبّار؟
اما هیچ کس جوابش را نداد. روی ارتفاع پسِ کلّه جبّار می‏خندیدیم و جبّار حرص می‏خورد.
آن ارتفاع به همان اسم معروف شد. اگر الان به نقشه دقیق آن منطقه نگاه کنید، یک ارتفاع را می‏بینید که اسمش است: پسِ کلّه جبّار!

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۰۸
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی