استقبال ازمرگ برای فرار از گناه وشهوت
🔴 در آن وقت که در بصره برقعى قیام کرد عده اى از فرومایگان واوباش دور او باش دور او جمع شدند و وى آنان را آزاد گذاشت که هر کارى دلشان مى خواهند انجام دهند. آن جماعت دختر سیده اى را گرفته و آوردند و قصد تعدى و تجاوز به اورا داشتند . برقعى که نمى توانست ایشان را از این کار باز دارد آنها را منع نکرد . آن دختر گفت :اى امیر ! مرا ازدست این اوباش رها کن تا دعایى به تو بیاموزم که شمشیر بر توکارگر نباشد . برقعى اورا پیش خود خواند وگفت :آن را به من بیاموز . دختر گفت :دعایى هست ! اما تو از کجا مى دانى که این دعا مستجاب مى شود یا نه ؟ نخست با تمام قدرت شمشیر راروى من آزمایش کن تا وقتى بر من کارگر نشد تو یقین کنى که این به علت دعاست وآن گاه قدر این دعا رابدانى. برقعى شمشیر را بر او زد و دخترک فورا افتاد واز دنیا رفت . برقعى پشیمان شد وفهمید که هدف او عفت بود است تا مجبور به زنا نشود . پس همگى از آن کار پشیمان شدند وبه او آفرین گفتند . (همه دربها بسته است به جز یک درب ) دربصره امیرى بود وروزى در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد وآن زن بسیار باعفت وپاکدامن بود. امیر باغبان را براى کارى بیرون فرستاد وزن گفت :برو درها را ببند . زنرفت وبرگشت وگفت :همه درها را بستم غیر از یک در که نمى شود بست. امیر گفت :آن کدام در است ؟ زن گفت : درى که میان تو وپروردگار توست وبا هیچ سعى وتلاشى بسته نمى شود امیر وقتى این سخن را شنید استغفار کرد وبه توبه وانابه پرداخت منبع 👇🏻 📚داستان شگفت آور از عاقبت غلبه بر هوس تهیه وتنظیم: واحد تحقیقاتى گل نرگس