جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

امام خمینی (ره)خورشید انقلاب (۵۳)

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۱ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیره امام

 بعد از مدتی که امام به قم تشریف بردند، روزی دچار حملۀ قلبی شده و‏‎ ‎‏چون امکانات کافی برای معالجۀ امام در قم نبود و احتیاج به مراقبت بیشتر‏‎ ‎‏داشتند،به ناچار همان روز به تهران منتقل شدند. در تهران بنا به دستور‏‎ ‎‏پزشکان، ایشان را بلافاصله به بیمارستان قلب منتقل کردند. حدود دو ماه در‏‎ ‎‏بیمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشکان از ایشان مراقبت می کردند. آنها‏‎ ‎‏به هیچ وجه صلاح ندیدند که امام دوباره به قم برگردند و تأکید عجیبی داشتند‏‎ ‎‏که در اطراف بیمارستان قلب، منزلی داشته باشند. چندین منزل را دراطراف‏‎  ‎‏بیمارستان قلب تفحص کردیم، اما خانۀ مناسبی برای امام پیدا نشد. پزشکان‏‎ ‎‏تأکید زیادی داشتند که امام در شمال شهر که از هوای مناسبی برخوردار‏‎ ‎‏است، سکونت داشته باشند. چون وضعیت جسمی ایشان طوری بود که حتماً‏‎ ‎‏باید در مکانی برخوردار از هوای مساعد، ساکن می شدند. خلاصه منزل‏‎ ‎‏مناسب در اطراف بیمارستان قلب پیدا نشد. در نتیجه در خیابان دربند برای‏‎ ‎‏امام جایی را یافتند که چهار ماه در آنجا سکونت داشتند، منتها ایشان از ابتدا‏‎ ‎‏در آنجا ناراحت بودند. چون ساختمان بلندی بود وقتی که امام می آمدند با‏‎ ‎‏مردم ملاقات کنند، مردم امام را داخل یک کاخ می دیدند. البته نمای بیرونی‏‎ ‎‏خانه خیلی بزرگ به نظر می آمد، در حالی که درون آن چیزی نبود. به همین‏‎ ‎‏دلیل امام تأکید داشتند که حتماً منزلی مناسب با وضع خودشان پیدا شود. ولی‏‎ ‎‏منزل مناسبی که بتواند آمد و رفت امام را تأمین کند، پیدا نمی شد. بعد از چهار‏‎ ‎‏ماه امام تهدید کردند که: اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم می روم. ازیک طرف دکترها بر اقامت امام در تهران تأکید داشتند و از طرفی هم امام‏‎ ‎‏تهدید کردند که به قم می روند.‏

‏‏     یک روز حاج احمدآقا آمده بودند منزل ما که برویم جای مناسبی برای‏‎ ‎‏سکونت امام پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می خوردیم که‏‎ ‎‏به حاج احمدآقا گفتم: «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک‏‎ ‎‏اخوی و همشیره مان را با حسینیه یکی می کنیم تا بتواند خواسته های ایشان را‏‎ ‎‏برآورده سازد». ایشان برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم‏‎ ‎‏بپسندند». خانم همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه‏‎ ‎‏خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند.‏

‏‏     حسینیه درب جداگانه ای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند.‏‎ ‎‏سه چهار روز در حسینیه بنّایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود.‏‎ ‎‏قرار شد کارها زودتر پیش برود. این تعمیرات جزیی چهار روز طول کشید.‏‎ ‎‏وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز‏‎ ‎‏مهلت دادند. بعد از چهار روز تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما‏‎ ‎‏اینجاست».‏

‏‏     یادم است که آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود،‏‎ ‎‏اما ظرف این چهار روز، تمام اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا‏‎ ‎‏حسینیه تکمیل شود و آنجا را برای ملاقاتهای امام مهیا کنند. یادم است که‏‎ ‎‏شب 28 اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه‏‎ ‎‏شادمان بودند و هرکس سردر منزل خودش را چراغانی کرده بود. مردم محل‏‎ ‎‏اطلاع داشتند که امام تشریف می آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان‏‎ ‎‏اطلاعی نداشتند. ظرف این چهار روز، چراغانیها، تعمیر حسینیه و حتی‏آسفالت کوچه ها و تمام کارهایی که باید بیش از یک ماه طول می کشید، انجام‏‎ ‎‏شد و امام فرمودند: «اولِ شب می رویم». این مطلب را فقط من و چند نفر از‏‎ ‎‏اطرافیان ایشان می دانستیم.‏

‏‏     ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران‏‎ ‎‏شدند. با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی‏‎ ‎‏وارد کوچۀ باریک منتهی به حسینیه شدیم، دیدیم تا چشم کار می کرد‏‎ ‎‏جمعیت با هیجان عجیبی فریاد می زدند «صلّ علی محمد، رهبر ما خوش‏‎ ‎‏آمد» و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند. وقتی امام داخل خانه‏‎ ‎‏شدند، به اطراف و اتاقی که در آن می نشستند نگاهی کردند و فرمودند: من‏‎ ‎‏حالا راحت شدم؛ این چهار ماه همه اش در عذاب بودم.‏

‏‏     من و اخوی برای خوش آمدگویی به داخل اتاق رفتیم. ایشان اظهار‏‎ ‎‏محبت کردند و فرمودند: «ما مزاحم شما شدیم» و من گفتم: «موجب افتخار‏‎ ‎‏ابدی است که شما تشریف آوردید» ضمناً همانجا از ایشان پرسیدم «جای‏‎ ‎‏شما تنگ نیست؟ ناراحت نیستید؟» امام فرمودند: «اتفاقاً جای ما اینجاست و‏‎ ‎‏جای قبلی برای ما مناسب نبود» و خوشحال بودند که منزلی در اختیار‏‎ ‎‏گرفته اند که مناسب حال و روحیاتشان است. هر کسی هم به ایشان مراجعه‏‎ ‎‏می کرد، ایشان می فرمودند: «جای بسیار خوبی است برای من».‏

‏‏     همان شب حدود ساعت هشت بود که یکدفعه دیدم صدای تکبیر و شور‏‎ ‎‏و هیجان جمعیت از بیرون می آید. آمدم بیرون تا ببینم چه خبر است. گفتند‏‎ ‎‏مردم آمده اند و می گویند تا امام را نبینیم، از اینجا برنمی گردیم. ما مسئله را‏‎ ‎‏خدمت ایشان عرض کردیم، با تبسم عجیبی فرمودند: «من هم حرفی ندارم.‏‎ ‎‏کجا می توانم با مردم ملاقات کنم؟». گفتم: «داخل حسینیه» امام فرمودند:‏

‏«مگر راهی به حسینیه هست؟» گفتم: «بله». چون امام نباید از پله پایین و بالا‏‎ ‎‏می رفتند، تختی گذاشته بودند تا از آن به حسینیه بروند، و تا آخر هم آن تخت‏‎ ‎‏آنجا بود. امام در همان اولین شب -که شب خاطره انگیزی بود- برای ملاقات‏‎ ‎‏با مردم به حسینیه آمدند.‏

‏‏     انتخاب این منزل و موافقت حضرت امام، یک روزه انجام شد و به‏‎ ‎‏هیچ وجه از قبل برنامه ریزی نشده بود. دو شب بعد از آن، رادیو آمریکا در‏‎ ‎‏اخبار خود  گفت بعد از حدود سه ماه تجسس و تفحص، جایی را برای امام‏‎ ‎‏درنظر گرفته اند که به هیچ وجه حملۀ هوایی به آن میسر نیست. با آب و تابی‏‎ ‎‏هم این خبر را پخش کردند.‏

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۳۰
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی