امام خمینی (ره)خورشید انقلاب (۵۸)
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
32ـ یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم اینجا بیشتر مرا بیمار می کند و من ناراحتی ندارم و اگر وسایل را مهیا نکنید خودم می روم.
برای بیرون آمدن امام چند مسئله وجود داشت؛ رفتن امام به قم خیلی بعید به نظر می رسید و از طرفی در تهران نیز شورای پزشکی امام با این شرط موافق بودند که بین منزل امام و بیمارستان قلب فاصلۀ زیادی نباشد. جنوب تهران مشکل آلودگی هوا و فاصلۀ زیاد را داشت. تحقیقات زیادی به عمل آمد و در خیابان دربند یک ساختمان سه طبقه اجاره شد. روزهای اول طبقه همکف پاسداران می نشستند، طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم برای دیدار و ملاقات اختصاص داشت. مدتی گذشت امام فرمودند این منزل مناسب نیست و من باید از اینجا بروم. آن خانه منزل متوسطی بود که فقط نمای بیرونی آن سنگ بود. امام به آقای رسولی محلاتی فرمودند بروید منزلی مانند خانه پدرت برایم پیدا کنید. مشکل شروع شد. تهیه منزل در قسمت شمالی شهر و نزدیک بیمارستان مثل منزل آقای رسولی یعنی یک خانۀ خشت و گلی کار آسانی نبود. امام هم تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود می روم به قم. تلاش زیادی شروع شد، همه بسیج شدند که یک خانه پیدا کنند که هم خواستۀ امام را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد.
نتیجتاً همین منزل کنونی پیشنهاد گردید که از حسینیه جماران نیز برای ملاقات عمومی استفاده شود.
33ـ دو منزل که برای امام و دفتر در نظر گرفته شد مجموعاً 160 متر زمین داشتند. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق است؛ یکی برای ملاقات با شخصیت ها و دیگری برای استفاده و خواب و گاهی که ملاقات کنندگان زیاد می شدند، مجبور بودیم از دیگری استفاده کنیم و دفتر هم با همین کیفیت بود که چند صندلی ساده داشت.
حجت الاسلام والمسلمین محمد ابراهیم انصاری اراکی
34ـ سالی که حضرت امام، رضوان الله تعالی علیه، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستانها در حیاط بیرونی می نشستند و ما صبحها در محضر درس امام کسب فیض می کردیم و شبها هم در حیاط بیرونی، سؤالات درسی را می پرسیدیم. آن حیاط خیلی کوچک بود و هرچه به امام اصرار شد که اجازه بدهید در حیاط منزل، کولر بگذاریم، ایشان مخالفت می فرمودند. باید عرض کنم که در حیاط منزل امام، در آن موقع یک پنکۀ سقفی کهنه وجود داشت که به زحمت می چرخید و ایشان آن سال را با هوای گرم نجف و بدون کولر گذراندند