امام خمینی (ره)خورشید انقلاب (۶۰)
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
خانم ربابه بافقی
36ـ ظهرها که برای امام ناهار می آوردم اگر از غذایی چیزی می ماند، می گفتند اینها خوبه اینها را نگهدارید برای بعد.
37ـ یک روز در آشپزخانه ظرف می شستم و شیر آب را باز کرده بودم آقا آمدند و گفتند: چرا اینقدر شیر آب باز است؟ در حالی که شیر خیلی کم باز بود. با اینکه من خیلی ملاحظه می کردم، باز ایشان به ما تذکر می دادند.
38ـ گاهی برای امام کاهو می بردم اگر برگهای دور آن را کنده بودم، آقا سفارش می کردند: مبادا اینها را دور بریزید. عرض می کردم: آقا خاطرجمع باشید ما با اینها سالاد درست می کنیم.
39ـ آقا وقتی برای کاری از اتاق بیرون می آمدند اول تلویزیون را خاموش می کردند و بعد از برگشتن دوباره روشن می کردند. خیلی ملاحظه می کردند که اسراف نشود.
40ـ وقتی برای اولین بار نگاهم به اتاق حضرت امام(س) افتاد بی اختیار پیش خودم گفتم: واقعاً مثل زندگی موسی بن جعفر(ع) است. در آن اتاق نیمکت چوبی قرار داشت که روی آن تشکچۀ کوچکی بود که آقا روی آن استراحتمی کردند. علاوه بر آن یک میز کوچک خیلی معمولی با رومیزی بسیار ساده ای در آن اتاق قرار داشت.
برنامۀ شام و غذای امام هم بسیار ساده و بدون تشریفات بود.معمولاً شامشان یک خرده ماست و خیار بود یا پنیر و خیار یا کاهو بود، یک چنین چیزهایی.
دکتر سید هبةالدین برقعی
41ـ من دو بار در جماران توفیق زیارت حضرت امام را بدست آوردم. اولین بار که پس از ورود به منزل امام به اتاق به اصطلاح انتظار راهنمایی شدم، آن را خالی از هرگونه تزئینات و در نهایت سادگی یافتم و پس از آن به حضور حضرت امام رسیدم.
ملاقات با امام در اتاقی کوچک با یک فرش بسیار معمولی و یک مبل ساده انجام گرفت. در مسیر بازگشت در هر دو بار امام اصرار داشتند که حتماً حق ویزیت من پرداخته شود و این سفارش در کنار سادگی وضع زندگی، بی تکلفی، فروتنی و وقار امام که در همان دقایق اول مشخص می شد، حالت رضای خاطر بسیار بالایی را در ملاقات کننده ایجاد می کرد