این داستان را که شرح بعضی ازماها است بخوانید
.👇 (إمام جماعت مسجد ما دزد است! ) یکی از دوستان خاطره ای را تعریف میکرد که: در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد به امامت جماعت مسجدی منصوب گردید و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده ای تلاش مینمود که امام جماعت میهمان خانهی او شود , خصوصا در ماه مبارک رمضان .. و این بود که یکی از مامومان , امام را به صرف افطاری به خانه اش دعوت نمود. امام دعوت ایشان را اجابت نموده و به خانهاش رفت و میزبان هم از امام به گرمی استقبال نموده و بینهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام بعد افطار در حق میزبان و خانوادهاش دعا نموده و مرخص شد. زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که درطاقچه سالن مقداری پول را گذاشته بوده و فورا وارد سالن شد و پول را ندید. پس تمام اطراف سالن را جستجو کرد ولی پول را نیافت. وقتی که شوهرش از تراویح برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد: آیا تو پول را برداشتی؟ شوهر جواب داد خیر. بعد از جستجو و فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که بغیر از امام جماعت هیچ کسی به خانهای شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخواره دارند که او هم از گهوارهاش نمی تواند پایین بیاید به همین خاطر تنها متهم همان امام جماعت می باشد. آن شخص بسیار عصبانی شده و گفت: چطور امکان دارد که امام چنین کاری را کرده باشد ?در حالیکه اورا به خانهای خود دعوت کردهام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نمودهام. او میبایست پیشوا و الگو باشد برای دیگران نه دزد. با وجود خشم و غضب آن قضیه را پنهان کرد و از حیا نتوانست موضوع را با امام در میان نهد ولیکن از امام دوری می جست تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود. بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم به همان شور و شوق , علاقه و اخلاص امام را به خانههایشان جهت افطاری دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانه این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟ از آنجایی که خانم آن شخص یک زن صالحه و نیکوکار بود , شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند و گفت: شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دیم شاید که خداوند متعال هم ما را ببخشد. بعدا امام را به افطاری دعوت نمودند و در پایان افطاری امام را مورد خطاب قرارداد و به ایشان گفت: امام محترم، آیا متوجه شده بودید که در طول یک سال گدشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده بود؟ امام گفت: بلی ولی من علت آن را جویا نشدم زیرا بسیار زیاد مشغول بودم. آن شخص گفت: امام محترم از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید. یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه سالن گذاشته بود و فراموش کرد که آنرا بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی هرگز نتوانستیم پیدا کنیم حالا بگویید: آیا شما آن را برداشته بودید؟ امام گفت: بلی من آن را برداشته بودم. صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت ، متعجب و حیران شد ولی امام سخنان خود را ادامه داده و گفت: وقتی که از سالن بیرون میرفتم دیدم پنجره باز است و باد تندی هم می وزید و پولها را پراکنده و پخش کرده بود. به همین خاطر پولها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پولها زیر فرش و یا روی طاقچه بگزارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و نگران شوید. در همین حال امام سر خود را اندوهگین تکان داده و به گریه افتاد و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه میکنم؟ حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه نمیکنم، اگرچه این تهمت هم بسیار دردناک است و لکن من بخاطر این گریه میکنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچکدام از شما یک صفحهای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز میکردید, البته پول را در آن پیدا میکردید. بعدا صاحب خانه به عجله قرآن کریم را آورده باز کرد و پول ها بطورکامل در آن بود. تبصره: این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال حتی یکبار هم باز نمیکنیم ولی خود را مسلمان واقعی میدانیم. الهی! مارا از این جمله اشخاص غافل و دور از قرآنکریم مگردان! 🤲🏼 ــــــــــــــــــــــــــــــــ