باز_شب_شده #دلم_بهانه_می_گیرد
صدایم کن ،صدای تو رقص باران است روی دستان بیابانی که #عطش تنهایی دارد و از شدت سردرگمی همه جا را #سراب می بیند.
برایم #حکایت_هایی را بازگو کن ، در آن زمانی که چشمانم هنوز پا به گیتی نگذاشته بودند ، #حکایت کن از #بمب_هایی که خوب آرام را از چشم شهر ربود.
#حکایت کن از گونه های خیس مردمی که هر روز شاهد #پرپر شدن #سرو_قامتانی بودند که تمام آرزوهایشان همچون میوه ای کال بر تن دنیا ماند ، از قلبِ خاک سه رنگی بگو که از موج #بمب_ها نامرتب میزد .
شهید
ای مسافر افلاک ؛ بر این جامانده دور افتاده از #کاروان عشاق نظری کن .
#ملتهبم ، حالم همچون #طفل نو پایی است که فوبیای گم شدن دارد.
در این عصر خستگی های مدرن، #استمرار ناله های انسانها را در #بیت_الاحزان دنیا می شنوی ، می دانم که می شنوی و می دانی همه جا مسموم است .
دلخوشم به نگاهت به لمس یادت در لحظه هایی که سخت می گذرد .
مرا #هوایی خودت کن از اینجا خسته ام از آدمها بریده ام ، راستش نمی دانم چه چیزی در دلم ول وله بپا کرده است ، در این لحظات ناب همراه من دعای #باران را زمزمه کن ، دعای تو #عرش را می شکافد، می دانی و می دانم که آمدن #حضرت باران پایان تمام #شبهای سیاه و رهایی حال بد دل است .
زمزمه کن با من #دعای_فرج را .
من می گویم
شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
#عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
#شهید_عزیزم
#رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
#شهید_والامقام
#غلامعلی_شیرزادی
#شبتون_شهدایی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور