تحلیلی برجنگ تحمیلی وهشت ساله احزاب کفر ونفاق (قسمت اول )
تحلیلی بر جنگ تحمیلی و هشت ساله احزاب کفر و نفاق (قسمت اول)
همزمان با چهلمین سالگرد دفاع مقدس ابراهیم بارانی بیرانوند نویسنده و پژوهشگر لرستانی در مطلبی که برای خبرگزاری فارس ارسال کرده به تحلیل جنگ 8 ساله پرداخته است.
به گزارش خبرگزاری فارس از خرمآباد، همزمان با چهلمین سالگرد دفاع مقدس ابراهیم بارانی بیرانوند نویسنده و پژوهشگر لرستانی در مطلبی که برای خبرگزاری فارس ارسال کرده به تحلیل جنگ 8 ساله پرداخته است.
هنوز یک سال و هفت بیشتر ماه از عمر انقلاب اسلامی نوپای ایران به رهبری امام خمینی (ره) نگذشته بود که دست استکبار جهانی و ابرقدرتهای شرق و غرب از آستین مردی شرور و جانی و متجاوز به اسم صدام حسین بعثی که تازه بر عراق حاکم شده بود، بیرون آمد و ناخواسته جنگ ویرانگری را بر دو ملت مسلمان و شیعه و همسایه ایران و عراق تحمیل نمود که هشت سال طول کشید.
در این جنگ تحمیلی و ویرانگر ۲۱۳ هزار و ۲۵۵ نفر شهید و ۳۲۰ هزار نفر جانباز و ۶۷۲ هزار نفر مجروح و حدود ۱۳ هزار واحد مسکونی بطور کلی تخریب و ۱۹۰ هزار واحد مسکونی دیگر همراه با ۸۰۰ واحد صنعتی کوچک و بزرگ آسیب دید و به بیش از ۵۰ شهر و ۴ هزار روستا حمله زمینی و هوایی و یک میلیون و ۲۵۰ هزار نفر آواره شدند.
برای عراق هم حدود یک میلیون کشته و یک و نیم میلیون نفر مجروح برجای گذاشت و ضمن نابودی زیرساختها، خسارات مالی زیادی را بر هر دو ملت تحمیل نمود.
در خصوص علل «وقوع »و «تداوم» و «پایان» ناگهانی این جنگ تحمیلی، گفتنیهای زیادی وجود دارد که لازم است نسل جدید و جنگ ندیده و جوانان ما با آن آشنا شوند.
بنابراین در ابتدا به علل و عوامل وقوع جنگ تحمیلی می پردازیم؛
الف ) علل وقوع جنگ تحمیلی و هشت ساله احزاب:
۱. مخالفت قدرتهای استعماری با انقلاب اسلامی ایران: پس از جنگ جهانی دوم، جهان بصورت دو قطبی و تحت سلطه دو تفکر و دو ابر قدرت استکباری درآمده بود: یکی تفکر الحادی و ماتریالیستی و مارکسیستی و خشنی که ملتهای تحت سیطره خود را در شرق عالم در محاصره دیوارهای آهنین مکتب کمونیسم محبوس کرده بود و سردسته آنها ابرقدرت شرق یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق بود.
نظام کمونیستی و سوسیالیستی حاکم بر شرق جهان به دلیل اینکه با فطرت و روحیه آزادی خواهی و خداخواهی بشریت تضاد داشت، لذا بیش از هفتاد سال دوام نیاورد و با فروپاشی شوروی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ میلادی( ۴ دی ماه ۱۳۷۰ شمسی)، بتدریج به زبالهدان تاریخ پیوست. اما شوروی یکی از قدرتهای بزرگی بود که به دلیل دشمنی و عداوت با تفکرات دینی و انقلاب اسلامی، تمام مساعی خود را برای نابودی نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران به کار بست.
نظام کمونیستی شوروی از داخل کشور بوسیله حزب توده و گروهک های مارکسیستی از قبیل چریکهای فدایی خلق و از خارج بوسیله دولت متحد خود یعنی رژیم بعثی عراق، به مقابله با انقلاب نوپای اسلامی برخواست. لذا ۷۵ درصد سلاحهای نظامی صدام را در طول زمان جنگ تحمیلی تامین نمود.
دومین قدرت بلامنازع آن زمان که هنوز هم ادامه دارد، تفکر کاپیتالیستی و سرمایه داری و لیبرال دموکراسی حاکم بر جهان غرب به سرکردگی آمریکا بوده و هست که این یکی هم به دلیل مخالفت با فطرت انسانی و روحیه آزادی خواهی و خدا خواهی بشریت، نفس های آخر خودش را دارد میکشد. رژیم سلطنتی پهلوی دست نشانده و متحد آمریکا بود و نقش ژاندارم آمریکا در منطقه را ایفا میکرد، لذا بین چهل هزار تا پنجاه هزار مستشار نظامی آمریکایی که مصادر امور ایران را در سیطره خود داشتند، به همراه دستگاههای امنیتی شاه از جمله ساواک، هر صدای مخالف با منافع آمریکا را در داخل کشور در نطفه خفه میکردند.
آنها حتی برای حفظ امنیت اسرائیل و منافع آمریکا و سرکوب قیامهای مردمی به کشورهای منطقه، سلاح و نیروهای نظامی و امنیتی هم اعزام میکرد، از این جمله است مشارکت ایران در سرکوب قیام مردمی ایالت ظفار علیه دیکتاتور وقت عمان، لذا از آذر ماه ۱۳۵۲ تا آذر ۱۳۵۴ قوای نظامی ایران در کنار نظامیان آمریکایی و انگلیسی و حتی پیشاپیش آنها علیه چریکهای ظفار جنگیدند، جنگی که نه تنها فایدهای برای ایران نداشت، بلکه بین ۲۰۰ تا ۷۲۰ کشته و بیش از ۱۴۰۰ زخمی را هم روی دست ما گذاشت؛ همچنین است سرکوب مبارزان یمن جنوبی و حمایت از سلطنت طلبان یمن شمالی از سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۹، حمایت از کردهای مخالف دولت حاکم بر عراق و کمک های نظامی و امنیتی به کردهای شمال عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی که با دولت عراق در جنگ بودند، بطوریکه بین سالهای ۱۳۵۱تا ۱۳۵۴ بیش از هزار نفر نیروی نظامی و صدها نیروی ساواکی و مقادیر زیادی اسلحه و مهمات را در اختیار کردهای تجزیه طلب قرار داد.
بنابراین هردو ابرقدرت مذکور و دنبالههای فکری آنها به روشهایی مشغول استثمار ملت های تحت سلطه خود بودند. مثلاً یکی از جنایات نظام کمونیستی حاکم بر شوروی عبارتست از حمله وحشیانه و مخرب آنها به افغانستان و اشغال ۹ ساله این کشور از سال ۵۸ تا ۶۷ و کشتار ددمنشانه مردم بیگناه آن که یک میلیون کشته و بیش از ۵ میلیون آواره و تخریب زیربناها و سلسله اختلافات و جنگ های ویرانگر داخلی ره آورد آن بود.
نظام کاپیتالیستی و سرمایه داری و لیبرال دموکراسی حاکم بر دنیای غرب به سرکردگی آمریکا هم به روشهای استعماری نو و کهنه به چپاول ملتهای تحت سلطه مشغول شده بود.
تاسیس غده سرطانی اسرائیل و اشغال سرزمینهای فلسطین و بخشهایی از سوریه و لبنان و مصر و اردن، سرنگونی دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحمیل کردن دولت دست نشانده خود یعنی محمدرضا پهلوی در ایران، استقرار و حمایت از دولتهای مرتجع و ظالم عربی حاکم بر عربستان و اردن و مصر و کشورهای حاشیه خلیج فارس، حمله به پاناما و کوبا و صدها مورد تجاوز وجنایت دیگر که هنوز ادامه دارد، از جمله دستاوردهای لیبرال دموکراسی حاکم بر دنیای غرب به سرکردگی آمریکا بوده و هست.
همچنین در طی دوران جنگ سرد، مارکسیستهای حاکم بر کشورهای کمونیستی، در عرصه اقتصادی با شعار حمایت از کارگران و پرولتاریا و نفی مالکیت خصوصی و مبارزه با نظام سرمایه داری و فئودالی و بورژوازی و برقراری سیستم اقتصاد اشتراکی و سوسیالیستی، در بین طبقات محروم جوامع نفوذ کردند.
آنها در عرصههای فکری و فلسفی هم ، از آنجا شناختی از اسلام ناب محمدی (ص) و فلسفه و عرفان و فقه پویای شیعه نداشتند و هر نوع دین و دینداری را با همان نگاه انحرافی مسیحیت و کلیسای قرون وسطایی و ادارات تفتیش عقاید و انگیزیسیون آنها می دیدند، لذا میگفتند «همه ادیان (بجز یهودیت؟!!!) افیون تودههاست»، پس باید با هر وسیلهای با دین مبارزه کرد، زیرا معتقد بودند هدف که نجات جامعه است ، وسیله را توجیه می کند؛ فلذا نه تنها اجازه هیچگونه فعالیت دینی را نمیدادند، بلکه با خشن ترین روشهای ممکن با دین و دینداران مبارزه می کردند.
استاد شهید مرتضی مطهری معتقد بودند که: «کمونیسم و امپریالیسم مانند دو تیغه یک قیچی هستند که گر چه در ظاهر با هم تضاد دارند، اما در واقع هر دو برای قطع یک ریشه به حرکت در میآیند و این واقعیت را تاریخ معاصر به خوبی نشان داده است.» (پیرامون انقلاب اسلامی،ج ۱ ، ص ۱۲۴) بنابراین قیام مردمی و نهضت اسلامی امت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) در چنین شرایطی و با نفی تفکرات کمونیستی و کاپیتالیستی و مبارزه با سلطه قدرتهای الحادی و مستبد غربی و شرقی و با شعار: « نه شرقی، نه غربی ، جمهوری اسلامی» شروع شد و با پیروزی خود در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ ، شیوه جدیدی از حاکمیت و استقلال و آزادی و مردم سالاری دینی مبتنی بر اصل مترقی و بدیع ولایت فقیه را به جهانیان عرضه نمود.
تئوریسین های قدرتهای غربی و شرقی که متوجه منطق و قدرت فکری ایدئولوژی اسلامی و نفوذ و سرایت انقلاب اسلامی در بین متفکران و اندیشمندان و ملتهای آزاده جهان شده و نظام سلطه خود را در آستانه سقوط میدیدند، به فکر راهکارهای نابودی انقلاب نوپای اسلامی افتادند.
بنابراین علیرغم اینکه با هم تقابل داشته و در دوران جنگ سرد و بر علیه همدیگر بودند، اما در مقابله با نظام مستقل ایران اسلامی با هم متحد شدند و بنابر دلایلی که ذکر خواهد شد، صدام حسین تکریتی را برای حمله به ایران تحریک و تشویق و در طول زمان جنگ هم با تمامی تجهیزات نظامی و امکانات تبلیغاتی و سیاسی و مالی از او حمایت کردند.
ادامه دارد.