حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۱۱)ارزش ضدانقلاب
قسمت یازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
بلندیهای روستای سرا دست ضد انقلاب بود از آنجا به ما دیده خوبی داشتند آتش سنگینی روی ما می ریختند سرت را نمی توانستی بالا بگیری کاملاً معلوم بود که میخواهند حتی یک نفر هم آن هم جان سالم به در نبرد همه خوابیده بودند روی زمین برای اینکه نیروها را تحت کنترل داشته باشیم به حالت نیم خیز بودم و سرم را خم کرده بودم ناگهان از پشت سنگینیه دستی را بر شانه ام احساس کردم برگشتم دیدم محمود است جلوی آن همه تیر و گلوله صاف ساده بود آمدم بگویم سرت را خم کن دیدم دارد بد جوری نگاهم می کند گفت داوودی این چه وضعیه خجالت بکش چشمانش از خشم می درخشید با صدایی که به فریاد می ماند گفت فکر نکردی اگر سرت رو پایین بیاریم نیرو هات منطقه رو خالی می کنم اینجا که گفت بدون توجه به آن همه تیر و گلوله ای که به طرفش می آمد به طرف جلو حرکت کرد یک آن از این رو به آن رو شدن سرعت گرفتم � سرعت خودم را به او رساندم عملیات تمام شده بود که باز دیدمش فکر میکرد از او دلخوش شدهام دستی به شانه ام زد و برد ضد انقلاب ارزش این رو نداره که جلوش سرت رو خم کنی همرزم شهید علی محمد داوودی