حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۱۵)محاصره
قسمت پانزدهم محاصره
تازه رفته بودیم سقز شنیده بودم که بدون اسلحه کسی حق نداره تو شهر رفت و آمد بکنه شهر پر از ضد انقلابه تا فرصت دستشون بیاد به صغیر و کبیر رحم نمی کنند و از این جور حرفها یکی دوبار که برای دیدن خیابان ها و مغازه ها رفتم دیدم همه نظامی ها با اسلحه و تجهیزات هستند از آن به بعد من هم با اسلحه می رفتم توی شهر خیلی از روزها شهر آرام بود و همه چیز روال طبیعی خودش را داشت برعکس شب ها تا امنی و آشوب بودهر گروهکی برای خودش جولان می داد گاهی از همه طرف به پایگاههای ما تیراندازی میکردند غیر ممکن بود که یکی از بچه ها از مقر بیرون برود و سالم برگردد خلاصه اینکه شهر شبها دست ضد انقلاب بود یک شب توی اتاق نشسته بودم که صدای تیراندازی بلند شد ممتد و پی در پی قطع هم نمی شد ناگهان یکی دوید تو محوطه و داد زد همه بیرون همه بیرون بیاید بیرون سریع سریع مسئول مخابرات گفت به ژاندار میری حمله کردند درخواست فوری داشتند برای کمک می گفت تو ژاندار میری اسلحه و مهمات زیادی هست اگر سقوط کنه همهاش دسته ضد انقلاب میافته کاوه خودش با فرمانده ژاندارمری صحبت کرد میخواست موقعیت دقیق آن ها و ضد انقلاب را بداند وقتی صحبتش تمام شد رو کرد به ما و گفت اینطور که من فهمیدم احتمال خطر زیاده اگه کسی هست که احساس ترس میکنه از همینجا برگرده لحن صحبتش کاملاً جدی و مصمم بود ادامه داد من این برگشتن رو ترس نمیدونم عین شجاعته بهتر از اینه که وسط درگیری مشکل برامون درست کنه همه به هم نگاه می کردیم کسی از صف خارج نشد چند لحظه بعد کاوه دستور حرکت داد در مدت کمی خودمان را به محل درگیری رساندیم نیروها چند گروه شدند زیر نظر محمود با یک حرکت حساب شده دشمن را دور زدیم و پشت سرش موضع گرفتیم شروع کردیم به ریختن آتش شدید و مداوم وقتی دیدند از پشت به آنها تیراندازی می شود تازه فهمیدند که محاصره شده اند فکرش را هم نمی کردند که به این سرعت غافلگیر شوند بچه های ژاندارمری گویی جان تازه ای گرفته بودند آنها از روبرو تیراندازی می کردند ما از پشت سر ضد انقلاب وقتی دید رودست خورده است کشته هایش را گذاشت و فرار کرد از آن روز فرمانده ژاندارمری ارادت خاصی به کاوه پیدا کرد هر چند وقت یک بار میآمد پیش او برای احوال پرسی همرزم شهید علی محمد داوودی