حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۳۲)تاکتیک موثر
قسمت سی و دوم
تاکتیک موثر
سلیم محمدی بلد چی ما بود کاوه پشت سرش می رفت و من و یک گروهانی نیرو هم دنبالشون هدف روستای کلای تومان بودوطبق اخباری که دست ما رسیده بود ۱۰۰ نفر از نیروهای زبده ضد انقلاب جمع شده بودند آنجا و آماده یک عملیات همه جانبه بودند کاوه چند نفر را فرستاد تا آنها را دور بزنند و از پشت راهشان را ببندند بنا شد ما هم از روبه رو بزنیم به آنها نرسیده به روستا از دره قاسمی گرانی کشیدیم بالا هنوزتوسینه کش کوه بودیم که با صدای بلند به ما ایست دادند به کاوه گفتم کمین!« بلافاصله ما را گرفتند به رگبار فوراً کشیدیم بالا و روی تپه درازکش شدیم هرچه دور و برم را نگاه میکردم اثری از ضد انقلاب نبود لابلای درختها و پشت صخرهها مخفی شده بودند به سختی می شد تشخیص داد کجا موضع گرفتهاند ما فقط صدای تیراندازیهای شان را می شنیدیم و فحش ها و ناسزا هایی که به ما میدادند نمیشد جلو رفت و نه می شد عقب کشید در هر دو صورت خطرناک بود و تلفات می دادیم آن تپه صافی بود نه درختی داشت و نه صخره ای که بشود در پناه آن سنگر گرفت به هرکس نگاه میکردی نگرانی تو نگاهش موج می زد ولی کاوه خونسردبود او بدون توجه به نگرانی بچه ها فقط می گفت هیچ کس حق نداره تیراندازی کنه. تیراندازی نکردن ما خیلی برایش مهم بود. چون مدام روی آن تاکید می کرد و در اخر دستور داد که هر کس برای خودش سنگری درست کنه .همانجا با سنگ و کلوخ ای که از اطراف جمع کردیم سنگری ساختیم. همه چیز به نفع ضد انقلاب بود تنها امتیازی که ما داشتیم این بود که کاوه با ما بود و همه از او حرف شنوی داشتند فکرم را به کاوه گفتم این شاید تاکتیک است که با تیراندازیهای بی هدف سرمون رو گرم کنند تا یک گروه از پشت به ما حمله کنند.» گفت ضدانقلاب فکرش به این چیزها نمی رسه یواش یواش شک افتاد تو دلم با خودم گفتم این چه وضعیه چرا کاوه همه ما رو مو زیر این همه چی تیرو گلوله نشانده؟» سلیم را صدا کردم و با ناراحتی گفتم من که سر در نمیارم سلیم. دارن کارانی زنند.اون وقت کاوه میگه که دست نگه دارید.سلیم نگاه به من کرد و خاطر جمع گفت کاوه میدونه داره چیکار میکنه. انگار تازه به ذهنم رسید که کمی هم به موقعیت ضد انقلاب فکر کنم مانه تیراندازی می کردیم و نه حمله این بدترین وضعیت است. برای یک نیروی پدافند که نداند کی و از کجا به اوحمله می کنند آنها حالا حتما از این سکوت کلافه شده بودند همین موضوع کمی آرامم کرد. لحظات به کندی می گذاشتند و ما باید تا صبح صبر میکردیم هواسردشده بود و همگی از شدت سرما می لرزیدیم نزدیک صبح ضد انقلاب اطمینان پیدا کرد که همه ما کشته شده ایم و یا فرار کردهایم این را از قطع شدن تیراندازی شان فهمیدیم از ساعت دوی شب یکسره میزدند اما آن موقع دیگر یک گلوله طرف ما نمیآمد کاوه دهقان را صدا زد و گفت با بچه هات بلند شوبکش جلو اصغر محراب را هم با یک دسته دیگر از طرف دیگر روانه کرد امیدوار شدم و زیر لب گفتم مثل اینکه قراره یک کارهایی بشه.» ما هم آماده شدیم که از روبه رو بزنیم به دشمن شلیک اولین آرپی چی جان تازهای به نیروها داد با آرایشی که کاوه به بچهها داد زدیم به دشمن نفرات ضد انقلاب با دیدن ما که به سمتشان تیراندازی میکردیم مات و مبهوت شروع کردند به فرار می دانستیم به دام بچهها میافتند که پشت سرشان موضع گرفته بودند تپه نفسگیری بود و بچهها به نفس نفس افتاده بودند اما خیلی زود آن را تصرف کردیم ضد انقلاب در خواب هم نمی دید که به این راحتی تپه را از دست بدهد به یک باره همه نگرانی و تشویشی که در وجودم بود ازبین رفت. آن شب اگر طرح کاوه اجرا نمی کردیم و جای من را لو می دادیم ضد انقلاب با بستن دره قاسم گرانی محاصره مان می کرد و همه بچهها را به شهادت میرساند.. همرزم شهید احمد منگور کردستانی پیشمرگ کرد مسلمان