جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۳۶)

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۳ ق.ظ

 قسمت سی و ششم

در خاطر کوه ها 

عملیات که تمام شد پیشتر نیروها برگشتن پیرانشهر تو همین اوضاع و احوال نزدیک غروب یکی از بچه های مهندسی خبر آورد که بلدزر شان نزدیک روستای بستان بیک گیر کرده است خواستم چند نفر همراهش بفرستم گفت فایده ای نداره گفتم پس چه کار کنیم.گفت تنها راهش اینه که یه بلدزر دیگه بیادواونو بکسل کنه این راه به خاطر نزدیک شدن به شب اصلاً عملی نبود از طرفی چون ضد انقلاب تو منطقه پراکنده بود نمیشدبلدزر را به حال خودش رها کرد قطعاً می رفتندسراغش به محمود گفتم اگر اجازه بدی با چند تا از بچه ها بریم اطراف بلدوزر تا صبح کشیک بدیم.» قبول کرد با این حساب همراه هفت هشت ده نفری که مانده بودند داوطلبانه رفتیم از بلدزر حفاظت کنیم کاوه هم علی رغم اصرارما همراه مان آمد.در هر عملیاتی بدون اغراق بیشتر از همه زحمت می کشید و آن موقع نمی دانستم که حسابی خسته است به او گفتم حالا که اومدی پس بهتره بری تو پایگاه ژاندارمری استراحت کنید ما خودمون هستیم.گفت نه اینجا کنار بچه ها باشم خیالم راحت تره و ماند. بدون معطلی شروع کردم به کندن سنگر بالای سرخود بلدزر تا اگر لازم شد جان پناهی داشته باشیم . کار سنگر که تمام شد نشستیم به چای خوردن توهمان قوطی هایی که اطراف ما ن بود غروب ساکت و دلچسبی بود. کمتر پیش می آمد که تو چنین حال و هوای باشیم. هر کدام چیزی می گفتن نماز را خوانده بودم که یک دفعه چیزی به دلم افتاد و گفتم آقا محمود اگه مردم تو رو فراموش کن این کوه ها فراموشت نمیکنند!. گفت چطورمگه ؟» گفتم به دستور تو سربازهای امام رو خیلی از قله‌های کردستان نماز خوندند این تو بودی که کلمه های «اشهدان لا اله الله وعلیاولی الله»رو تو بیشتر این کوهها طنین انداز کردی.. بچه هامثل اینکه منتظر بودند تا کسی سر حرف را باز کند همه شروع کردن به حرف هایی از همین دست درحقیقت می خواستند عشق و علاقه شان را به کاوه نشان دهند.محمود سرش رو انداخته بود پایین و عکس‌العملی نشان می‌داد چهره‌اش نشان می‌داد که از این حرفا خوشش نیامده .صحبت بچه ها که تمام شد گفت ما بدون امام چیزی نیستیم امام هم همه چیز را از خدا میدونند. کمی مکث کردو گفت از این حرف‌ها هم دیگه کسی نزنه وگرنه کلاه مون میره توهم او خیلی زود مسیر صحبت را عوض کرد و رفت تو بحث عملیات ها و منطقه. همرزم شهید رضاریحانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۱
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی