حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۴۱)جنگ روانی
سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت چهل و یکم جنگ روانی سال ۱۳۶۳ که وارد تیپ شدن بسیاری از شهرهای کردستان آرام شده بودند ضد انقلاب آواره کوه ها و روستاهای دوردست شده بود و دیگر از درگیری های آنچنانی خبری نبود امنیت و آرامش طوری در شهر حاکم شده بود که نیروهای نظامی به راحتی می توانستند رفت و آمد کنند من ازاوضاع سخت و اسفبار روزهای اول غائله کردستان چیزهایی شنیده بودم از اینکه بچهها با کمترین نیرو و امکانات جلوی ضد انقلاب قد علم کردند و از اینکه محمود با چه تدابیر و فداکاری های امنیت را به سقز و شهرهای دیگر برگردانده بود. بچه های با سابقه تیپ که از همان ابتدا دوشادوش محمود بودن از تاکتیک ها و شیطنت هایش برایم خیلی می گفتند اما شنیدن آنها از زبان خودش یقینا شیرینی دیگری داشت هرچند کاوه اکراه داشت که چیزها را به خودش نسبت دهد معمولاً پیروزیها را نتیجه همراهی و مجاهدت بچههای سپاه سقزمیدانست اما از طرفی هم همیشه در صدد بود تا تجربه های ارزنده اش را به دیگران منتقل کند اهمیت این موضوع را هم به خوبی میدانست بارها تاکید میکرد تا پس از هر عملیات فرماندهان نقاط ضعف و قوت را بگویندتا همانها دست مایه ای برای بقیه باشد روزی که از عملیات گزلان برگشته بودیم فرصت خوبی بود تا از او بخواهم برایم تعریف کند چطور سقزبحران زده و پرآشوب را آرام کرده و ضد انقلاب سرسخت را سر جایش نشانده است می گفت همان روزهای اول که به عنوان فرمانده عملیات سپاه سقز معرفی شدم.یک اعلامیه نوشتم و دادم بچه ها از رویش تکثیر کردند بعد هم گفتم که توی شهر پخش کنندچندتایی هم در جاهای پر رفت و آمد شهر زدند رودرودیوار توآن اعلامیه یک جمله از حضرت امام نوشته بودم «با کفر می جنگیم نه با کرد» از مردم خواسته بودم تا برای ایجاد آرامش به امنیت با ضد انقلاب همکاری نکنند به آنها جا و غذا و پول ندهند و هر جا که دیدنشآن سریع گزارش بدهند.بعدهم به ضد انقلاب توصیه کرده بودم که از جنگیدن با ما را به جایی نمیرسند خودشان را تصمیم کنند و امان نامه بگیرند و اگر نه با آنها می جنگیم و جواب تیر کلاش را با سلاح های آرزوی جی و ا۱۰۶ میدهیم این در واقع جنگ روانی بود که بااعث شد مردم بدانند ما صف آنها را از انقلاب جدا میکنیم و هیچ گاه مردم را به چشم ضد انقلاب نگاه نمی کنیم این کار تو روحیه دشمن اثربدی گذاشت و از آن روز منتظر ماندم تا ببینم عکس العملشان چیست آنها دو را داشتند که باید یکی را انتخاب میکردند یا باید حرفم را جدی می گرفتند و شهر را خالی می کردند و یا این تهدید را به بوته آزمایش و امتحان می گذاشتند بعیدبودکه بخواهند جاخالی بدهند نیروها را سازمان دادیم خودمان را آماده کردیم تا در صورت کمترین تحرکی جوابشان را با قاطعیت بدهیم برای این کار هم شاید مجبور میشدیم از مقر بیرون برویم نشستیم فکر کردیم که اگر چنین چیزی پیش آمد چه تاکتیکی را به کار ببریم که ضد انقلاب فکر کند ما در اندازه کافی در مقر نیرو داریم به هر نگهبانی که روی پشت بام بود سه قبضه اسلحه دادیم کلاش ژسه و یک تیربار به آنها گفتم اگر حمله شد و ما از مقر رفتیم بیرون شما با هر سه تااسلحه تیر اندازی کنید و این طوری وانمود کنید که ما در پست ۳ نفر نیرو داریم . چند روزی نگذشته بود که ضد انقلاب آمد خودی نشان بدهد و به مردم بگوید ما هنوز قدرت داریم واز این چیزها نمی ترسیم با یک تاکتیک حساب شده و از پیش تنظیم شده چند درگیری در جاهای مختلف شهربه وجود آورد قصدشان بود تا ما را به جایی که خودشان میخواهند بکشانند و بعد از آن از همه طرف به ماحمله کنند اما هر بار با سازمانی که از قبل طراحی کرده بودیم سراغشان می رفتیم و یکبار هم به محاصره آنها نیفتادیم واقعا جواب تیرهای کلاش را با موشک آردی جی می دادیم وقتی هم که دست از پا درازتر فرار می کردند دست از سرشان بر نمی داشتیم کومله و دموکرات وقتی دیدند جز دادن تلفات چیز دیگری عایدشان نمیشود حساب کارشان را کردند و دور سقز را خط کشیدند. همرزم شهید علی صلاحی