حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۵۳) بی قراری سپهبدشهیدعلی صیادشیرازی
حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۵۳ ) بی قراری عملیات والفجر ۹ در محور سلیمانیه انجام شد بعد از عملیات والفجر ۴ که ما در ارتفاعات کانی مانگا و ارتفاعات لری مستقر شده بودیم با طرحی که بچههای سپاه داشتند, آمدند عملیات را به طرف استان سلیمانیه عراق پیش بردند. منتهی اینجا مستقل عمل کرده بودند. بچههای سپاه وقتی که به جای رسیدند و نیاز به کمک داشتند، ارتش هم به کمک شان رفت و خود من وارد صحنه شدم بر حسب تصویبی که شد، ما مجبور شدیم نیروهای سپاه را هم در کنترل خودمان بگیریم و منطقه را نگه داریم که دشمن نیاید پاتک بکند. خب اینجا نیرویی که میخواستیم من پیشنهاد کردم که نیاز به کاوه دارم .گفتم بایستی محمود کاوه بیاید با نیروهایش گفتند که ایشان در مهاباد هست؛ فاصله زیاد است. گفتم من هلیکوپترها را آماده میکنم, سریع نیروهایش را برساند ایشان. چون نیروهای او را ما اینجا لازم داریم.نیروهای ضربت هست و می تواند کارایی داشته باشد؛ با نیروهای کلاسیک اینجا نمیشود کار کرد. تا ایشان متوجه شده بود که این مسئولیت را به او دادهاند, نفهمیدم چطوری, با چه وسیله ای ,با چه سرعتی, آمد و گفت:« من آمادهام.» گفتم :«خب نیروها ت کو؟» گفت:« خودم اول آمدم .اول من روتوجیه کنید.» گفتم :«خیلی خب!» وضعیت ما خیلی وضعیت حادی بود در آنجا. چون داشت دیر می شد و یک جور رخنه هایی دشمن توی ما پیدا کرده بود. نیروی مان داشت محاصره میشد، ایشان هم سر از پا نمی شناخت. یک گردانش رسید.دیدم با همان یک گردان میخواهد بزند توی قلب دشمن گفتم:« من از خودت اطمینان دارم از گردانت هم اطمینان دارم .»بلاخره یک حساب و کتابی هست یک گردان در مقابل یک لشکر دشمن وهرچقدرکه ما بگوییم نیروهای ما مومن هستند، ولی این یک ریسک است ولی آنچه که برای من، توی قلب من مانده بود، این روحیه سلحشوری، شجاعت ،شهامت و اطمینان از پیروزی بود که داشت .من میدانستم که این الان برود، اولین شهیدی که داشته باشیم ،خودش بود،چون اصلاً توی کام دشمنان بود. اینکه این بود که اینجا ایشان یک ضربه زد به دشمن ،ولی ما نگذاشتیم که ادامه بدهد و بعد وضعیت خودمان را وضعیتی گرفتیم که دشمن دیگر از آن بیشتر نمی توانست بیاید. یعنی عقبنشینی کردیم به یک نقطهای و اینجا البته دیگر تمام یگان های لشکرش نتوانست برسد. فقط با یک گردان رسید. با همان یک گردان می خواست فرماندهی اش را هم انجام بدهد.می گفت:« خودم می رم.» روحیه بی قراری ،التهاب ،هیجان برای فداکاری در راه اسلام .کاملاً بر او تسلط داشت. در مدیریت و فرماندهی شهیدکاوه، من خودم چون دوره مخصوص دیدم و بیشتر کارم در اوایل انقلاب،مخصوصٱدرکردستان ،کار جنگهای نامنظم بوده و همین کار نیروی مخصوص بود، وقتی که به ایشان بر خوردم، دیدم یکی از برجسته ترین چهره هایی که می تواند عملیات مخصوص انجام بدهد، ایشان است گفتم:« اصلاً خدا دادی !ایشان هم صفاتش رو داره.» ایشان هم طوری نیروهایش را سازمان داده بود که همین طوری بود. سپهبد شهید علی صیاد شیرازی