راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه (۵۹) وثبت

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۴۲ ب.ظ

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۵۹ )

و ثبت 👏💐🌸👏💐🌸👏💐🌸

تازه از مرخصی آمده بودم هنوز عرقم خشک نشده بود که محمود دست مصطفی شاکری را گذاشت تو دستم و گفت :« می ری براش خواستگاری ،دختر خوبی رو پیدا می کنی.» درخواستش غیر مترقبه بود، ولی در عین حال ،با توجه به سابقه‌ای که از مصطفی داشتم، گفتم :«به روی چشم .» گفت :«همه کارها را که انجام دادی، خبرم کن برای مراسمش بیام .» می‌دانستم از بچگی یکی را برایش نشان کرده بودند، یعنی نامزد داشت، ولی نمی‌دانستم به خاطر مجروحیت صورتش پا پس کشیده اند. از وقتی که او را شناخته بودم ،تو کار جبهه و جنگ بود.هر عملیاتی که می شد، خودش را می رساند .حالا خانواده دختر بهانه شان این بود که :«مصطفی مدام جبهه است؛ دختر ما یکی رو میخواد که سایه سرش باشه .»همان روز برگشتم گناباد. فکری توی سرم آمده بود که عملی شدنش کمی مشکل به نظر می‌رسید. آخرش توکل کردم به خدا و یا علی گفتم و دست به کار شدم. یک راست رفتم در خانه عمویم .خودش و بچه هایش همه انقلابی بودند و اهل جبهه. وقتی مرا دیدن تعجب کردند که چه زود برگشتم گفتم :« برای یک کارمهمی آمدم.» برای اینکه حرفم بیشتر جا بیفتد و مأموریتم را بهتر بتوانم انجام بدهم ادامه دادم :«از طرف کاوه اومدم برای یک کار مهم .» جریان مصطفی را گفتم و موضوع خواستگاری یکی از دختران شان را پیش کشیدم .می‌دانستم عمویم دنبال دامادی است که دین و ایمان داشته باشد؛ تیپ و قیافه و مال و مکنت و این چیزها برایش اهمیت نداشت. راحت تر از آنچه که فکرش را می‌کردم ،موافقت کرد و همه چیز رو وا گذاشت به خودم ،گفت :«خودت ببر و خودت هم بدوز .» یادم هست که قبل از آن متوسل شده بودم به امام هشتم .شک نداشتم که خود آقا محبت مصطفی را انداخته تو دل شان. چند روز بعد مصطفی آمد و همدیگر را پسند کردند و افتادیم دنبال جفت وجور کردن مقدمات . شب جمعه ،قرار عقد گذاشته شد .موضوع را که تلفنی به محمود خبر دادم، گل از گلش شکفت وکلی خوشحال شد. آن موقع منطقه بود. گفت هرطور که شده خودم رو برای شب جمعه میرسونم .» شب جمعه، عا قد را آوردیم منزل پدرم. مقدمات دیگر را هم فراهم کردیم .فقط منتظر بودیم تا محمود بیاید و در حضور او خطبه عقد خوانده شود .او از مشهد زنگ زده و گفته بود ساعت دوی بعد از ظهر حرکت می‌کنم طرف گناباد.» به حساب ما باید ساعت شش بعد از ظهر می رسید ولی تا دوازده شب خبری از او نشد. به قول معروف ،دل مان به هزار راه رفت. همه می‌دانستیم آدم بد قولی نیست. هر وقت قول و قراری می گذاشت. سر ساعت خودش را می‌رساند، حتی با آنهایی که به این چیزها اهمیت نمی دادند، برخورد می‌کرد . آن شب بالاخره حدود دوازده و نیم شب بود که رسید.فاصله چهار ساعته مشهد تا روستای فخرآباد را ده ساعته آمده بود.گفتم:« آقا محمود چرا دیر کردی ؟خیلی نگران شدیم که نکنه برات اتفاقی افتاده باشه.» بعد از کلی معذرت خواهی گفت:« بعضی بچه های تیپ تو شهر های سر راه ،جلوی منو گرفته بودند؛ حریف شان نشدم.» او را بین راه چند جا وا داشته بودند تا برای مردم سخنرانی کند. به هر حال با آمدن محمود خطبه عقد خوانده شد و شاکری هم به جرگه متاهلین پیوست. روز بعد که مردم فهمیدند کاوه آمده فخرآباد، همه جمع شدن جلوی در خانه ما گاو و گوسفند آورده بودند که جلوی پای محمود قربانی کنند .محمود نگذاشت .گفت:«اگر این کار رو بکنید، دیگه فخرآباد نمی آم .» از وضعی که پیش آمده بود، خیلی خوشحال بودیم ،اما خوشحال تر از همه ما ،محمود بود که توانسته بود مصطفی را سر و سامانی بدهد .🌸💐🌸💐🌸💐 همرزم شهید علی صلاحی🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸🌷 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 آدرس سایت ما در اینترنت 👇👇👇👇 👈👈👈👈👈 جبهه فرهنگی راویان نور 👉👉👉👉👉👉👉 با حروف لاتین 👇👇👇👇👇 👉👉👉👉👉👉 jfrn.ir 👈👈👈👈

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۳۰
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی