حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه ( ۶۲)بخش اول چهره شایسته
حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۶۲ )چهره شایسته بخش اول🍃🌷🍃🌷 من از این چهره شایسته (شهید کاوه )چه دیدم !و چه فهمیدم ! واگرخداکمکم کند، شخصیت و منش او را مجسم کنم. حالا جالب این که ایشان یک پاسدار بود، من یک ارتشی بودم، ولی خدا وقتی میخواهد در جبهههای نبرد ارتشی و سپاهی را آنچنان با هم قلب هایشان را گره میزند و آن چنان محبتها را توی دلشان میاندازد..... البته ما مدعی بودیم شهید کاوه را نسبت به خودمان، از او بیشتر دوست داریم ،ولی خدا میداند او پیشتر به ما علاقه داشت یا ما پیشتر به علاقه داشتیم ،ولی خودم خیلی احساس محبت الهی در قلبم بود. ایشان محبت داشت و گاهاً من را دعوت میکرد به پادگان خودش در نزدیکی مهاباد .نقش رزمندگان این تیپ و آن روحیه ای بسیار سلحشوری که حاکم بود و آن هم نشأت گرفته از همان فرماندهی که حاکم بود،آن هم مطلب دیگری است. به هرحال من اسم خاطره را گذاشته ام پیروزی محرز حق بر باطل .یعنی پیروزی محرز وقاطعانه حق بر باطل. چون جلوی چشمم کاملاً می دیدم که دارد حق بر باطل پیروز می شود؛ در حالی که باطل فکر میکرد در صحنه حاکم است. آن عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران بود شرحش مفصل است من فقط می پردازم . به اینکه چگونه تیپ ۱۵۵ شهدا در این عملیات کار شگفت انگیزی انجام داد و من چگونه در دل این تیپ بودم و می دیدم که چگونه این فداکاریها و سلحشوری ها داشت انجام می شد. در منطقه حاج عمران عملیات ما از دو محور انجام می گرفت یکی از سمت شمال جاده تمرچین به طرف حاج عمران و دربند و چومان مصطفی. یک طرف هم از ارتفاعات سمت چپ یعنی از دو جناح ما به دشمن حمله کرده بودیم. جناح راست پیشروی کرده بود. ولی جناح چپ در ارتفاعی به نام کدو و در ارتفاع ۲۵۱۹ گیرافتاده بود. علتش هم همین بود که صعب العبور بود و دشمن آن بالا سنگرهای مستحکم داشت همه پشت تیربار هاشان بودند. اگر کسی می خواست برود بالا، می زدند و اصلاً نمیگذاشتند نزدیک شود. تیپ ویژه شهدا اصلا زیر سازمان رزم ما نبود. فرمانده محترم سپاه تیپ را احضار کرد و مأموریت داد که تو باید این کار را انجام دهی. خوب تیپ باید سریع می رفت وارد عمل می شد در همان عمق عملیات می رفت ارتفاع ۲۵۱۹ را از دشمن بازپس می گرفت. اگر ما این ارتفاع را میگرفتیم تسلط مان بر تنگه دربند که هدف عملیات بود محقق می شد. برای اینکه تیپ سریع برسد، من خودم وارد عمل شدم گفتم که من این تیپ را به وسیله هلیکوپتر ها سریع میرسانم شان به پای تپه در ضمن خودم هم این عملیات را هدایت میکنم که درست تیپ برسد به آنجا. هلی کوپترهای شنوک هوانیروز را فعال کردیم و تمام نیروها را رساندیم درست نزدیک تاریکی هوا ،به دامنه ارتفاع ؛چون بالاتر از این نمی شد. میزدند هلیکوپترها را. چون مسئولیت من این نبود که آنجا با این تیم باشم باید برمی گشتم به قرارگاه و از راه دور کنترل می کردم نمیدانم چطوری شد دلم وصل به این تیپ شد همان جا به شهید کاوه گفتم که من هم با شما میآیم خیلی خوشحال شد گفتم با شما می آیم. چون می خواهم از نزدیک ببینم اوضاع چطور است. مشکل باشد کمک تان میکنم. لابلای نیروهای تیب ،آن ارتفاع را گذراندم و همه نیروها را کشیدم بالا....ادامه دارد
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی