جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه

قسمت (۶۸ ) بیت المال 🌹🍃🌹🍃🌹

حاج عمران مجروح شده بود و تو قسمت مغز و اعصاب بیمارستان قائم( عج ) بستری بود همه فکر و ذکرش کردستان بود و بچه‌های رزمنده با همان سرباند پیچی شده از روی تخت بیمارستان پی گیر کارهای جبهه بود یک روز آقای خرمی راننده اش را فرستاد سپاه چند تا کار به او گفته بود که باید انجام می‌داد. موقع برگشت آمد در خانه و گفت من دارم میرم بیمارستان پیش آقا محمود شما هم بیاید بریم وقتی دیدم ماشین آماده است. قبول کردم و همراهش رفتم بیمارستان محمود روی همان تخت همیشگی دراز کشیده بود و خدا می داند چه دردهایی را تحمل می‌کرد. خم به ابرو نمی آورد و خود را سرحال و بانشاط نشان می داد بعد از سلام و احوالپرسی گفت: تنها آمدید مادر, حق داشت این سوال را بپرسد چون روزهای قبل همیشه با پدرش یا با بچه‌ها می‌رفتم به خوبی می دانست که تنها آمدن برای من خیلی سخت است گفتم نه مادر جان تنها نیومدم با آقای خرمی آمدم. تا این را گفتم. یک دفعه از این رو به آن رو شد و اخم هایش رفت تو هم می دانستم که محمود در استفاده از بیت المال خصوصاً ماشین های سپاه خیلی سخت گیر است چند بار هم تذکر داده بود، که مبادا با ماشین های سپاه رفت و آمد کنیم، هم من و هم پدرش همیشه حواس مان بود مبادا کاری کنیم که باعث رنجش و ناراحتی اش بشود. آنجا فهمیدم که نباید این کار را می کرده ام محمود با ناراحتی گفت. اشتباه کردید مگه من قبلاً بهتون نگفته بودم مواظب باشید آقای خرمی که همراه ما آمده بود. داخل اتاق رو کرد به محمود و گفت آقا محمود من دیدم حالا که میام این جا بهتر ایشون رو هم بیارم تا شما را ببیند .گفت :« اشتباه کردید »آقای خرمی کوتاه نیامدو گفت: آخه مسیر مون بود فقط به خاطر حاج خانم که نیامدم .محمود باز هم قانع نشد. رو به من کرد و گفت به هر حال حواستون باشه که موقع رفتن حتماً با تاکسی برید. هنوز که هنوز است در استفاده از بیت المال همان سخت‌گیری را در نظر دارم که محمودبه آن معتقد بود.

خاطره مادر شهید ماه نساء شیخی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۲
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی