حکایت زیبا (۱۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم
هدیه_سیدالشهدا
مرحوم آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم ، جایگاه متفاوتر و رفیعی داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه ، با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد هدیه ی مولایم حسین علیه السلام است! گفتم چطور؟ با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند. چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سرم را چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم میرزاتقی! دو تا رگ بریدند این همه تشنگی! چه کشید عزیز فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش امام حسین حیا کردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه ای که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم! همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر در کاشان به شهادت رسید چگونه مزارش در کربلا است. جواب ، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود. منبع: کتاب آخرین گفتار