حکایت زیبا (۱۲۱)
بسم الله الرحمن الرحیم
زن_بدکاره_و_عابد
امام باقر علیه السلام میفرماید زنى بدکاره به قصد آلوده کردن جوانان بنى اسرائیل ، مشغول فعالیت شد ، زیبایى زن آنچنان خیره کننده بود که گروهى از جوانان گفتند اگر فلان عابد او را ببیند تسلیم او خواهد شد. زن سخن آنان را شنید ، گفت به خدا قسم به خانه نمى روم مگر این که آن عابد را گرفتار بند شهوت کنم. هنگام شب بر در خانه عابد رفت و گفت مرا راه بده ، عابد از پذیرفتن آن زنِ تنها در آن وقت شب امتناع کرد. زن فریاد برآورد گروهى از مردان هرزه به دنبال من هستند و اگر مرا نپذیرى کارم به رسوایى مى کشد. عابد با این سخن به خاطر نجات او در را باز کرد. همین که زن وارد خانه شد ، لباس از بدن درآورد. جمال زن و بدن خیره کننده همراه با عشوه و نازش عابد را مسحور کرد. پس دست به بدن زن زد ، یک مرتبه دست خود را کشید و در برابر آتشى که زیر دیگ روشن بود قرار داد. زن به او گفت چه مى کنى؟ جواب داد دستى که برخلاف خدا به اجراى عملى برخیزد سزاوار آتش است. زن از خانه بیرون دوید ، گروهى از مردم بنى اسرائیل را دید ، فریاد زد عابد را دریابید که خود را هلاک کرد. مردم به سراغ آن بنده عابد خائف حق رفتند و با کمال تعجّب دیدند از ترس عذاب الهى دست خود را با آتش سوزانده است