حکایت زیبا (۳۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
هم_خدا_هم_خرما پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتنـد و آن را به آیین و شیوه ای خـاص می پـرستیـدند. در ایـن میـان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیـرا ایـن بت ، از خـرما و آرد ساخته شده بود اما همان سال ، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، کـه مجبور شـدند بت را تکه تکه کنند و درمیان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند ایـن عمل در میـان مردم بت پرست عملی مذموم بود زیرا معبودبه دست بندگان خویش خورده شـده بـود ، در نتیجه شعری ساخته شده و در مـیان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون: کـه طایفه ی حنیفه خدای خود را در سـال قحطی و سختی خوردنـد و از عواقب این کار و خشم سخت خدای خویش فکر نکردند. پس ازاین ماجرا اصطلاحِ اکل ربه زمن المجاعة، یعنی هـم خدا را می خواهد و هـم خرما را به صورت مَثَل در آمـد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد