جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

حکایت زیبا (۵۰)مسافرغریب

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان_ مسافر_غریب 

  مرد مسافری در یک شهر غریب بیمار شد.

 مرد نیکوکاری به نام ابراهیم به او برخورد.

 ابراهیم وقتی فهمید مسافر غریبه او را به خانه خود دعوت کرد و در آن‌جا از او پرستاری نمود تا حالش خوب شد.

 بعد از آن ابراهیم متوجه شد که مرد مسافر نماز نمی‌خواند.

 ناراحت شد و  به او گفت: «ای دوست مسافر! حال که من تو را به خانه‌ام آوردم و از تو پرستاری کردم، آیا حق دارم که از تو هدیه‌ای بگیرم.»

 مسافر گفت:

«بله، من از تو خیلی ممنونم و به تو هر چه بخواهی، می‌دهم.»

 ابراهیم گفت:

«من از تو چیزی نمی‌خواهم فقط به تو می‌گویم یکی دیگر هم هست که هر لحظه به تو خوبی می‌کند و نعمت می‌دهد، اما تو هیچ هدیه‌ای🥇 به او نمی‌دهی.»

مرد گفت:

«آن شخص کیست؟»

ابراهیم گفت:

«او خداست که هر لحظه به تو زندگی و سلامتی و هزاران نعمت می‌دهد، اما تو با نماز از او تشکر نمی‌کنی.»

مرد مسافر که متوجه منظور ابراهیم شد، کمی فکر کرد و گفت: باشد از این به بعد نماز خواهم خواند


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۹
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی